دخمليا روزتون مبارك

روز دختر رو به همه ي شما دخملاي خوشمل ايروني تو هر جاي دنيا كه هستين تبريك مي گم 

اميدوارم انرژيتون روز افزون ، شاديتون برقرار، دنياتون سرشار از آرزو و موفقيت و زندگيتون پر از هيجان باشه 

شااااااااااااااااااااااااااااد شااااااااااااااااااااااااااد باشين 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

انگار ياهو ايرانو تحريم كرده

سلام به همه. چند روزه كه سفارش دارم واسه يكي از مشتريام كه براش آيدي بسازم. خيلي وقت بود كه نيازي به ساخت ياهو نبود و اكثرا جي-ميل مي خواستن. چند روز پيش يكي از مشتريا گفت كه براش آيدي بسازم . وقتي اومدم تو اديت ياهو ديدم كه اصلا لينك ايران وجود نداره !!!!!

ناراحت شدم  ... 

نه از اينكه سرور ياهو اين كار رو كرده ... 

متاسفم كه با وجود تحريم از طرف گوگل و ياهو باز هم مجبوريم از اين دو سرور استفاده كنم 

متاسفم كه سروري قوي تر كه ساخت داخل باشه وجود نداره كه به اندازه گوگل و ياهو قوي باشه و هر جاي دنيا كه باشي بتونه دريافت و ارسال ميل و فضاي گفتمان رو در اختيار قرار بده... 

خيلي دوس داشتم مي تونستم هيچوقت تو اين فضاهاي الكترونيكي كه بازيچه دست سياست هست نيام و خيلي راحت دسترسي به امكانات اين سايتا رو از طريقي ديگه مي داشتم ولي افسوس كه مجبورم به استفاده از اين امكاني كه با وقاهت به شخصيت افراد به صرف سياست تحريم برقرار مي كن 

به هر حال به قول معروف : يا راهي خواهم يافت / يا راهي خواهم ساخت 

اين هم چاره اي خواهد داشت 

شادي ارمغان لحظه هاتون


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

گرما و آزردگي درمحيط كار

 

سلام. خوبين؟ تابستون ديگه داره ميره و جاشو ميده به پاييز. عاااااااااااااااااااااااااشق پاييزم وسرماش و باروناش. عاشق اون برگريزوناش

با اين حال هنوز تو فصل تابستون هستيم و گرما رو تجربه مي كنيم. من بعد از ماه رمضون دوباره اومدم سر كار و واقعا بعضي ساعتا كم ميارم. سعي كردم خودمو با گرما سازگار كنم اما بدتر و بدتر ميشه و اقعا تحملش سخته. رفته بودم وبلاگ http://o-h-qom.blogfa.com/post-13.aspx تا در مورد شرايط گرما درمحيط كار مطلبي بخونم ، گفتم هم اين وبلاگ رو به شما معرفي كنم و هم مطلبش رو براتون بذارم تا شما هم استفاده كنين:‌

شرايط جوي محيط كار شامل كليه عواملي است كه روي هواي محيط كار تاثير مي گذارند مانند

گرما، سرما ، رطوبت و باد كه هر يك جداگانه قادر به ايجاد عوارض خطرناكي مي باشند . در مقولهمطالعه در خصوص شرايط جوي محيط كار همواره مبناي كار بر اساس انرژي مي باشد . بدين تعبيركه انرژي بنا به اصول ترموديناميك همواره در طبيعت وجود داشته ا ست و از بين نخواهد رفت .

انسان به عنوان يك موجود فيزيولوژيك در برخورد با اين پديده فيزيكي داراي محدوديت ها وظرفيت ها ي بخصوصي است . لذا از نظر فيزيك ، تاثير انرژي فيزيكي مذكور مي تواند به عنوان يكعامل استرس زا و مقابله مكانيسم هاي بدن با عوامل استرس زا تحت عنوان استرين مورد توجه قرار

گيرد.

انرژي فيزيكي از نقطه نظر حس انساني به دو صورت مورد توجه و مطالعه قرار مي گيرد:

۱- گرما

۲- سرما

انسان در برابر انرژي حرارتي داراي مكانيسم هاي دفاعي است زيرا كه يك موجود فيزيولوژيك است

و اعمال حياتي وي بايد در يك شرايط دمايي مشخص و غير قابل تغيير انجام گيرد . متوسط دماي

عمقي بدن انسان ۳۷ درجه سانتي گراد است . حال هرگونه افزايش يا كاهشي در دماي عمقي بدنمكانيسم هاي دفاعي را فعال مي كند . با ا فزايش يا كاهش ۲ درجه سانتي گراد ، م كانيسم هايدفاعي بدن در حداكثر قابليت دفاعي قرار مي گيرند . بدين مفهوم كه بدن انسان مي تواند با چنينافزايشي مقابله كرده و آن را مجددا " به ۳۷ باز گرداند . در صورتي كه شرايط، تغييرات وسيعتري را ايجاب نمايد عوارض گرمايي يا سرمايي بروز مي كند.(استرس هاي گرمايي و سرمايي)۳۹ درجه سانتي گراد را آستانه تب و ۳۵ درجه را حد لرز مي نامند . با توجه به دماي عمقيمي توان چنين نتيجه گيري كرد كه كاهش يا افزايش دماي عمقي بدن تابع تبادلات فيزيكي انسانبا محيط خود مي باشد (انتقال حرارت ) لذا عاملي كه عمل انت قال نسبت به آن صورت مي گيردسطح پوست بدن است كه بطور متوسط ۳۵ درجه در نظر گرفته مي شود.

- تقسيم بندي شرايط حرارتي محيط كار:

محيط كار بسته به شدت انرژي به دو گروه گرم ( گرم و مرطوب – گرم و خشك ) و سرد (سرد و

مرطوب – سرد و خشك)

چنانچه در مقوله هاي فوق مشاهده مي شود ، عامل رطو بت نقش كليدي را در اثرزايي انرژي

حرارتي بازي مي كند . زيرا انسان محيط هاي گرم و خشك را راحت تر از محيط هاي گرم ومرطوب مي تواند تحمل كند.

- استرس گرمايي:

هرگونه افزايش دماي عمقي بدن توسط يك مكانيسم موجود در مغز (هيپوتالاموس ) كنترلمي گردد و اگر قابليت ه اي دفاعي بدن در حداكثر خود نتواند شرايط را به وضع مطلوب و عاديباز گرداند بيماري هاي ناشي از گرما بروز خواهد كرد.

- مكانيسم هاي دفاعي بدن:

۱- مكانيسم عصبي

۲- مكانيسم گردش خون

۳- مكانيسم تعريق و تبخير

۴- مكانيسم هورموني

در مورد مكانيسم عصبي كه مهمترين سيستم حس تشخيص انس ان مي باشد بر روي سطح

پوست انسان سلول هاي حساسي تحت عنوان گيرنده هاي گرمايي و يا سرمايي وجود دارند كهاين سلول ها فقط نسبت به انرژي حرارتي حساس نيستند ، بلكه نسبت به سرعت تغي ير انرژيحرارتي از خود واكنش نشان مي دهند . بنابر تحقيقات انجام شده كاهش دماي پوست سريعتر۱۴ درجه سانتي گراد در ساعت ) مي تواند / از چهار هزارم درجه سانتي گراد در ثانيه ( ۴سلول هاي حساس به سرما را را فعال كرده و افزايش سريعتر از يك هزارم درجه سانتي گراد۳ درجه سانتي گراد در ساعت) مي تواند سلول هاي گرمايي را فعال نمايد. / در ثانيه ( ۶نحوه عمل اين گيرنده ها بدين صورت است كه با فعال شدن يكي، ديگري از كار مي افتد .اطلاعات پس از دريافت توسط گيرنده هاي مذكور به مركز هيپوتالاموس هدايت شده، حسگرما يا سرما در انسان فعال مي شود . و سپس فرامين لا زم به اندام هاي اصلي دفاع كننده بدنمنتقل مي گردد. عمده ترين اين اندام ها، جدار رگها، غدد تعريق و غده فوق كليوي مي باشند.

در مكانيسم گردش خون ، پس از در يافت فرامين لازم از هيپوتالاموس، مكانيسم مربوطه فعالمي گردد . در محيط هاي گرم جدار رگها گشاد گرديده و حركت رگ به سمت پوست تسهيلبدين مفهوم كه خون بيشتري در مبادلات انرژي حرارتي به ( Vaso Dilation) مي شودمحيط فيزيكي ، در معرض هوا قرار مي گيرد . در محيط سرد فرامين به شكل معكوس صادر

( Vaso Constriction ) شده و جدار رگها تنگ مي شود و به عمق هدايت مي گردندمكانيسم تعرق در محيط هاي گرم بسيار حياتي و موثر است . در سطح بدن انسان غدد تعريقاز يك توزيع نرمال برخوردار هستند . بطوريكه در هر سانتي متر مربع بدن حدودا " ۸۰ تا ۱۸۰غده تعري ق وجود دارد. منظور از غده تعريق، غددي است كه در سطح باز بدن فعال مي گردند .

از نظر فيزيكي هر ليتر عرق كه از بدن تبخير مي گردد قابليت خنك كنندگي ۶۸۰ كيلو كالريرا دارا مي باشد . در محيط هاي مرطوب كه رطوبت نسبي بالاتر از ۷۰ درصد مي باشد، عملتبخير نقش خود را از دست مي دهد و از دايره تدافعي بدن خارج مي گردد . بهترين شرايطمحيطي براي انسان در رطوبت ۴۰ تا ۵۰ درصد مي باشد و در زير ۳۰ درصد هوا به خشكيتمايل پيد ا مي كند . ميزان تعريق انسان بسته به تطابق وي با محيط هاي گرمايي متغير است .

اين قابليت را (Acclimatized) در صورتي كه كه انسان با محيط خود تطابق يا فته باشدداردكه تا سقف يك ليتر در ساعت و يا ۶ ت ا ۸ ليتر در يك شيفت ۸ ساعته كار تعريق نمايد0 ليتر در / در صورتي كه فرد تطابق نيافته باشد حد مجاز تعريق __________براي وي تا ۸ .(Sweeting)ساعت خواهد بود . اگر فرد تا يك ليتر عرق كند اثرات جلدي در و ي ايجاد نمي شود و قابل۱ ليتر بالغ گردد حجم خون در گردش كاهش يافته و / تحمل است . حال اگر ميزان تعريق به ۵منجر به بروز علائم و آثار ي از ق بيل افزايش شديد ضربان قلب ، تشنگي و بروز ناراحتي هاي

شديد گرمايي مي شود . در صورتي كه ۲ تا ۴ ليتر در ساعت تعريق صورت پذيرد كارايي فرد

كم شده، خستگي و عوارض بسيار شديدي گريبانگير فرد مي شود. براي جلوگيري از تهي شدنآب بدن چنين افرادي بايد افراد در فوا صل زماني ۳۰ دقيقه ايي آب بنوشند . در صورت تداوم

تعريق و جايگزين نشدن آب ، آب ميان بافتي نيز كه به صورت ذخيره در كنار سلول هامي باشد كشيده مي شود و علائمي از قبيل چروك شدن پوست، خشكي زبان و دهان و گودرفتن چشم ها بوجود مي آيد.

به هنگام تعريق املاح مختلفي وجو د دارند كه دفع مي شوند . شاخص ترين اين ام لاح، سديم

مي باشد و ميزان دفع تابع تطابق فرد با محيط هاي گرماي ي است . اگر فردي با محيط گرمتطابق پيدا كرده باشد به طور م توسط بين ۱ تا ۲ گرم نمك در هر ساعت دفع مي كند و درصورتي كه تطابق نيافته باشد اين ميزان به ۳ تا ۵ گرم بالغ مي گردد . از دست رفتن املاحسديم به ميزان زياد به عنوان يك عامل مهم در بروز استرس هاس گرمايي شناخته شده است .

دفع نمك از راه ادرار هم صورت مي پذيرد و وجود نمك در ادرار مي تواند به عنوان يك معيارتشخيص خوب در خصوص نقصان نمك در بدن تلقي مي شود . به تعبيري اگر مقدار نمك در

ادرار كمتر از ۳ گرم در ليتر گردد، فرد دچار كمبود نمك مي گردد . كاهش نمك در بدن باعثبروز عارضه مهم گرامپ عضلاني است . حال اگر فرد به علت كار در محيط هاي گرم به مقدارزياد تعريق نمايد و جهت جايگزيني مواد از دست رفته فقط از آب استفاده نما ييممكانيسم هاي هورموني بدن را دستخوش اشتب اه مي نمايد ، لذا آب زيادي از بدن وي دفعمي شود، املاح موجود در بدن رقيق تر مي گردند و عوارض با شدت بيشتري خود را نشانمي دهند.

در مكانيسم هورموني ، غدد فوق كليوي داراي ترشحاتي هستند كه مقدار آب و املاح ر ا كنترلو وازوپرسين) مسئوليت كنترل دفع آب بدن را ADH) مي نمايند. هورمون ضد ترشح ادراردارا مي باشد . هورمون آلدوسترون مسئوليت كنترل املاح بدن به خصوص سديم را بر عهدهدارد.هورمون ضد اد رار با ترشح خود در شرايط گرمايي ، قابليت جذب آب را از طريق غدد تعريق ونيز مجاري ك ليوي بالا مي برد . لذا حجم ادرار كم مي شود . از طرفي چنين مكانيسمي توسطهورمون آلدوسترون بر روي املاح بدن ايجا د مي شود . با مصرف آب بدون املاح __¤_<كِ_، مكانيسممتوقف مي گردد و آب در اطراف سلول سبب رقيق سازي املاح مي گردد . لذا مقادير ADHبيشتري ادرار حاوي املا ح دفع مي گردد و در موارد پيشرفته عارضه از دست رفتن مفرط آببوجود مي آيد . وجود آب در اطراف سلول هاي عضلاني باعث نفوذ آب (Dehydration) بدنبه درون فيبر هاي عضلاني گرديده و اسپاسم هاي شديدي را به دنبال دارد.

- بيماري هاي ناشي از گرما:

اين بيماري ها اصولا " زماني حادث مي شوند كه دماي عمقي بدن از محدوده هاي خاص خود بالاتررفته و مكانيسم هاي دفاعي بدن در حداكثر قابليت خود جوابگوي ثبات دماي عمقي نشود . در اينحالت عوارض زير ايجاد مي گردد:

Heat Stroke ۱- گرمازدگي

۴۰ درجه سانتي گراد به بالا ايجاد مي گردد / اين عارضه در اثر بالا رفتن دماي عمقي ب دن ار حد ۵كه علت آن تاثير گرما بر مكانيسم ع صبي تحريك غدد عرق مي باش د كه در اثر آن ناراحتي هايمغزي، از دست رفتن هوشياري، كوما و نهايتا " مرگ حادث مي شود. فرد مبتلا داراي پوست گرم وخشك است و تنها راه برخورد با چنين فردي سرد كردن سريع وي حتي با غوطه ور كردن او بهدرون آب خنك و يا پتوي خيس در كنار جريان هوا مي باشد . در فرم ضعيف تر اين حالت غددتعريق تا حدي فعاليت داشته لذا اين فرم بيماري به نام هايپر پيروكسي گرمايي معروف است.

علائم گرمازدگي علاوه بر پوست گرم و خشك به عنوان يك علامت برجسته عبارتست از رنگپريدگي، اختلالات تنفسي، اف زايش نبض، تشنج، سر گيجه و تشنگي . در اين بيماري بي آبيبدن، سابقه بيماري هاي قلبي و عروقي و نداشتن لباس مناسب تشديد كننده عارضه است.

Heat Syncope /Shock :

 ۲- سنكوپ ناشي از گرمادر خصوص بروز شوك نكته حائز اهميت كم شدن ميزان اكسيژن لازم براي مغز است كه فرد رايكباره بيهوش مي كند. در خصوص بيماري هاي ناشي از گرما نوع شوك از گروه كاهش حجم خونمي باشد . بدين صورت كه در محيط گرم رگها از عمق به سطح آمده و گشاد مي گردند . لذا حجمخون در گردش از نسبت حجمي بيشتري در سطح برخوردار مي شود و برعكس نسبت حجميكمتري ر ا در عمق حفظ مي نمايد . كم شدن حجم خون در عمق اعمال حياتي اندام هاي بدن را( به ويژه مغز ) تحت الشعاع قرار مي دهد بنابراين اكسيژن كمتري به مغز مي رسد و شوك گرماييحاصل مي شود.

Heat Exhaustion 

۳- خستگي گرمايي

اين عارضه مرحله قبل از گرامپ است و داراي دو منشاء مي باشد : يكي از دس ت دادن آب بيش ازحد و ديگري از دست دادن املاح بيش از حد از راه تعريق۳۸ درجه سانتي گراد بيشتر نمي شود كه با رعايت آب / ۳۷ تا ۵ / دماي عمقي بدن در اين حالت از ۵و املاح به موقع به بدن، عارضه پيشگيري __________يا درمان مي شود.

Heat Gramp : ۴-گرامپ گرمايي

در خصوص عارضه فوق كه غ البا" در ناحيه دستها، كتف، شكم و كمر رخ مي دهد ، انقباض شديدعضلاني ايجاد مي گردد و درمان آن صرفا " استراحت مطلق و رس اندن آب و املاح براي جبرانعارضه است.

Heat Rashes : ۵- بثورات جلدي ناشي از گرما

اين عارضه در اثر بسته شدن مجاري غدد عرق و حبس عرق در درون آنها است (ميلر قرمز) كه با

واكنش هاي تورمي همراه است . با نظافت پوست و استفاده از مواد يا محلول هاي خشك كننده

مي توان از بروز عفونتهاي ثانوي جلوگيري نمود.

- متابليسم :

يكي از فاكتور هاي فيزيولوژيكي مهم در مطالعات گرمايي كه همواره نقش گرمادهي در بدن را داردمتابليسم است كه مفهوم آن گرماي ناشي از سوخت و ساز مواد در ب دن است . اصولا " انرژيمتابليسمي در درون يك سيستم عضلاني مي تواند تابع قوانين ترموديناميك باشد . بدين مفهوم كهماحصل انرژي تبديل به دو عنصر گرما و كار است و چون بدن انسان به عنوان يك سيستم مكانيكياز ران دمان مكانيكي ضعيفي برخوردار است ، انرژي متابلي سمي براي تبديل شدن به كار مفيد درصدناچيزي را به خود اختصاص ميدهد.متابليسم داراي دو بخش است : بازال و كار . متابليسم بازال حداقل انرژي ايجاد شده در درون بدناست ( در حالت استراحت مطلق). از نظر مقدار اين متابليسم معادل يك كيلو كالري بر دقيقه يا ۶۰تا ۷۰ كيلو كالري در ساعت است. در متابليسم كار با انجام هرگونه حركت از حالت استراحت بهتناسب درگير شدن عضلات انرژي مت ابليسمي بالا مي رود و مقدار آن در نهايت تابع بار كار خواهدبود.

- اندازه گيري متابليسم:

به طور كلي براي اندازه گيري متابليسم دو روش اصولي وجود دارد كه عبارتند از كالري متريمستيم و غير مستقيممنظور از كالري متري مستقيم ، اندازه گيري انرژي متابليسمي يك فعاليت در حين انجام كارمي باشد و كلمه مستقيم بدين مفهوم است كه مقدار انرژي بر اساس مقدار انزژي تشعشعي ساطعشده از بدن و نيز مقدار آب خارج شده در اثر تنفس و يا تعريق است.

منظور از كالري متري غير مستقيم ، اندازه گيري انرژي بطور غير مستقيم با سنجش اكسيژنمصرفي ا ست زيرا با دانستن ارزش حرارتي اكسيژن به هنگام اعمال سوخت و ساز در بدن انرژيمتابليسمي قابل تخمين است

- عوامل تغيير دهنده متابليسم:

۱- فعاليت عضلاني: باعث افزايش متابليسم مي شود

۲- سوء تغذيه: باعث كاهش متابليسم از حد ۲۵ تا ۳۰ درصد مي گردد.

۳- سن وجنس : هر چه سن كمتر ب اشد ميزان متابليسم بيشتر است . بعضي هورمون ها هم

روي افزايش متابليسم نقش دارند مثل هورمون رشد كه حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد باعث

افزايش متابليسم مي گردد.

۴- شرايط اقليمي : كساني كه در مناطق سردسير زندگي مي كنند م تابليسم بيشتري دارند

چون مواد چربي بيشتر مصرف مي كنند.

- راههاي تبادل حرارت:

Radiation : ۱- تشعشع

فاكتور انرژي تشعشعي در ارزشيابي هاي گرمايي به عنوان يكي از مهمترين عوامل انتقالدهنده حرارت نقش دارد و اصولا " ۷۰ درصد خسارات گرمايي مربوط به انرژي موجود در اينفاكتور است لذا كنترل اين عامل به ميزان بسيار زيادي شرايط گرمايي را مطلوب مي نمايد.

۰ تا ۲۵ ميكرون را شامل / منظور از تشعشع همان امواج مادون قرمز كه از طول موج ۷۵مي شود مي باشد كه به فرم امواج الكترومغناطيس از سطوح اجسام منتشر شده و انرژي خود را بهسطح ديگر مبادله مي كند و انجام انتقال حرارت تابع پتانسيل حرارتي سطوح مي باشد.

Convection : ۲- جابجايي

انتقال انرژي از طريق جابجايي از نقطه نظر فيزيكي دومين فاكتور مهم در ارزشيابي حرارتياست زيرا حركت يك سيال در برخورد با يك جسم مي تواند انرژي را گرفته و يا منتقل نمايد.

Conduction : ۳- هدايت

انتقال حرارت از راه اين مولفه مربوط به تماس دو جسم با يكديگر است . مبناي انتقال براساس

شيب حرارتي است يعني حرارت از جسم گرم به سرد تا رسيدن به نقطه تعادل

Evaporation : ۴- تبخير

مولفه تبخير به عنوان يكي از مهمترين عوامل دفع حرارت از بدن مي باشد و قابليت آن تابعسرعت جريان هوا و فشار بخار آب در هوا مي باشد . به تعبيري ديگر مسئله رطوبت نسبيمحيط نقش بسيار موثري در بالا بردن ظرفيت تبخيري بدن را دارا مي باشد . با افزايش رطوبتنسبي و بالا رفتن فشار بخار آب قابليت تبخيري كم و با كاهش رطوبت نسبي و نيز فشار بخارآب در هوا قابليت تبخير افزايش مي يابد.

Heat Stress Indices : - شاخص هاي گرمايي

در ارزشيابي شرايط جوي محيط كار نياز به معيار هايي است كه بتوان ارزشيابي دقيقي ازمحيط دا شت. بسته به اينكه محيط گرمايي د اراي چه ويژگي باشد شاخص ها بايد انتخابگردند و ارزشيابي بر اساس شاخص تاييد شده صورت پذيرد.به طور كلي شاخص ها به دو گروه تجربي و تحليلي تقسيم مي شوند.

۱- شاخص هاي تجربي:

اين گروه ، شرايط محيط كار را بر اساس تجربيات آزمايشگاهي مورد ارزيابي قرار مي دهند كهغالبا" در آنها مسئله انواع دماها ( خشك - تر - تشعشعي ) و نيز سرعت جريان گاز و نوعمتابليسم مورد توجه قرار گرفته است . گاهي داراي رابطه ايي مشخص بوده و اكثرا " ازWBGT- WGT- نمودارهاي تجربي برخوردار هستند. از جمله اين شاخص ها ميتوان بهاشاره كرد. ET- CET- P4SR

۲- شاخص هاي تحليلي:

اين گروه بر اساس روابط تبادل انرژي مورد توجه هستند و اساس رابطه ذخيره گرمايي در آنها

دخالت داده شده است . مبناي طراحي در آنها حداكثر براي افزايش ۲ درجه فارنهايت بر دماي

عمقي بدن است.

- كنترل گرما:

۱- عايقكاري سطوح گرم داخل كارگاه

۲- استفاده از سيستم تهويه

۳- مصرف آب نمك با غلظت يك هزارم

۴- استراحت هاي كوتاه

۵- وسايل حفاظت فردي

۶- وجود مايعات مناسب

۷- آموزش

۸- عدم مصرف مايعات داغ يا سرد

۹- معاينات ادواري

۱۰ – امكان تعويض يا تسهيل شغل

از به كار گماردن افرادي با ناراحتي هاي زير در محيط هاي گرم كاري بايد جلوگيري نمود:

۱- ناراحتي هاي خوني و فشار خون

۲- ناراحتي هاي تنفسي

۳- افراد مسن

۴- ناراحتي هاي عصبي

۵- معتادين به الكل

۶- ناراحتي هاي قلبي و عروقي

۷- ناراحتي هاي غددي ( تيروييد- فوق كليه- جنسي)

۸- ناراحتي هاي كليوي

در صورت بروز و يا مشاهده علائم زير به پزشك مراجعه نماييد:

۱- تعريق زياد و بي جهت

۲- ضربان سريع قلب

۳- تنفس سطحي و تند

۴- بي حوصلگي و احساس تشنگي زياد

۵- سردرد و سرگيجه

۶- گرفتگي عضلات

 

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

عید فطر مبارک

 

من کنون روز جاوید گرفتم ز جهان ؛ گر شما در هوس عید بقایید همه

 

ثواب روزه و حج قبول ، آن کسی برد ؛ که خاک میکده عشق را زیارت کرد

 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

عاشقانه هاي من

 

شب است،
شبی بس تیرگی دمساز با آن.
به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم.
 
شب است،
جهان با آن، چنان
چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز:
ـــ اگر باران کند سرریز از هر جای؟
ـــ اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟...
 
در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن، که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد، می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

امروز رو دوس دارم چون مث ديروز نيست و فردا هم كه شايد نياد

 

سالها پیش

وقتی جوان بودم

او از روی صندلی بلند شد

و به من گفت:

                  "دوستت دارم"

زمان!

از دزدی که همه چیزهای شیرین را

از آن خود میکنی

این را هم به فهرست خود اضافه کن

 

هر چند حالا خسته و غمگینم و

سلامت و قدرت از وجود من

                                رفته است

اما نگو پیرم

 

زمان!

ای دزدی که همه چیزهای شیرین را

از آن خود میکنی

این را هم به فهرست خود اضافه کن

او روزی به من گفت:

                                "دوستت دارم"

 


 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

میلاد نور مبارک


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

...روز بعد از انتخابات

 

سلام

تبریک می گم که این  انتخابات فضایی آروم داشت 

تبریک می گم که این دوره علیرغم همه سختی ها باز هم بچه های امروز و دیروز رای دادن 

تبریک می گم بابت همدلی

امیدوارم که این دوره شروعی سرشار از موفقیت باشه و شاهد تغییرات مثبتی تو مسائل مدیریتی و مالی باشیم 

به امید بهترین روزها برای همه ایرانی ها 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

...چند روز تا انتخابات

 

باز هم انتخابات ریاست جمهوری... میگن عارف کنار کشیده. 

انتخابات ایران علی القاعده به نحو آزاد برگزار میشه چون خود من تقریبا شناسنامه ام از رای سفید هست یه مورد اونم انتخابات ریاست جمهوری دفعه پیش . اما هیچ جا هم کارم گیر نکرده وکسی به این که من رای دادم یا نه کاری نداره و برای مسائل کاری دچار مشکل نبودم ونیستم . 

این دوره باید یادمون بمونه تحت افکار رادیکال و چپ و راست نباشیم. یادتون باشه به خاطر دیگران مردم در مقابل مردم نایستن

روحانی دنباله رو اصلاحگرایان هست و افرادی هستن که موضع مشخصی ندارن . چه غرضی، چه روحانی، چه ولایتی ، چه باقی افراد اگه رای بیارن یا نیارن مهم اینه که اتنخابات ایران دو وجهه داره : درونی و بیرونی 

من انتخابات رو اگه شرکت نمی کنم و یا اگه شرکت می کنم نباید به دیگری توهین کنم که تو  چرا شرکت کردی یا نکردی 

یاد بگیریم به هم احترام بذاریم 

به نظر هم 

باقی چیزها بازی های سیاسی هست ودخالت نکنیم 

این خیلی بده که هنوز خیلی ها افکار رادیکالی دارن و  زود تصمیم می گیرن 

احساسی که آتشین ایجاد بشه آتشین هم از بین می ره 

بازیچه سیاست نشین


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

مبعث مبارک

دوان دوان ز فرا سوی نور می آید
امین ترین کلیمان ز طور می آید
ردای سبز رسالت به دوش خود دارد
از آسمان نگاهش ستاره می بارد
شتاب پای محمد خلیل آسا بود
شب هلاکت بت های لات و عزی بود
نسیم خنده ی او مژده ی سحر دارد
به دست همت خود پرچم ظفر دارد
شعاع نور جبینش به کهکشان رفته
به مرزهای سماوات بیکران رفته
سپیده طبل افق را مدام می کوبد
مسیر آمدنش را فرشته می روبد
ترانه ی لب او "اقرا باسم ربک" بود
تبسمش می عرفانی ملائک بود
دریده پرده ی شب را به نور سیمایش
حریم خلوت خورشید چشم گیرایش
طنین هر قدمش شادباش می گوید
به زیر هر قدمش سبزه زار می روید
زمین مرید طریق مسیح نعلینش
هزار بوسه زند بر ضریح نعلینش
کران رحمت او وسعت هزاران نیل
به ارتفاع مقامش نمیرسد جبریل
خدا دوباره به عشق نبی تبسم کرد
بهشت قرب خودش را به نام مردم کرد
به گوش می رسد از سمت سرزمین خلود
صدای خواندن چاووش حضرت داوود
بزرگ زاده ی ایل  مبشران بهشت
امیر قافله سالار کاروان بهشت
مسیح مکه شد و روح مرده را جان داد
به مرگ دخترکان عشیره پایان داد
به قوم حق طلبان اذن میگساری
سپاه و لشگر ابلیس را فراری داد
مدبرانه به قتل خرافه فتوا داد
به دست غنچه ی لب،حکم جلب غم را داد
خدا کند به نگاهی شویم مقدادش
شویم ساکن خوشبخت شیعه آبادش
خدا کند که بخواهد ابوذرش باشیم
کنار گنبد خضرا ، کبوترش باشیم
بخند حضرت آقا که یاسرت باشم
بهشت هم بتوانم مجاورت باشم
من از تبار ارادت ز کوی سلمانم
هزار مرتبه شکر خدا مسلمانم
به خال حضرت معشوق خود گرفتارم
من از قبیله مجنون ز ایل عمارم
من از پیاله ی دستت شراب می خواهم
برای دار جنونم طناب می خواهم
اگر چه غرق گناهم بیا حلالم کن
سیاه دل نشدم لطف کن بلالم کن

شاعر: وحید قاسمی

منبع :

http://sherepayambar.blogfa.com/post-39.aspx




امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

نامه ها و نشانی ها - با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی

 

سلام!

حال همه‌ی ما خوب است ،ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند

با اين همه عمری اگر باقی بود،طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم، که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا يادم نرفته است بنويسم ،حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است !
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا ،شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!


بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد ،فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه ،يک فوج کبوتر سپيد از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد .


يادت می‌آيد رفته بودی، خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ریرا جان!نامه‌ام بايد کوتاه باشد،ساده باشد،بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

بيا برويم رو به روی بادِ شمال، آن سوی پرچين گريه‌ها ،سرپناهی خيس از مژه‌های ماه را بلدم که بی‌راهه‌ی دريا نيست.
ديگر از اين همه سلامِ ضبط شده بر آدابِ لاجرم خسته‌ام
بيا برويم! آن سوی هر چه حرف و حديثِ امروزست، هميشه سکوت برای آرامش و فراموشی ما باقیست.
می‌توانيم بدون تکلم خاطره‌ئی حتی کامل شويم ،می‌توانيم دمی در برابر جهان
به يک واژه ساده قناعت کنيم .
من حدس می‌زنم از آوازِ آن همه سال و ماه، هنوز بيت ساده‌ئی از غربتِ گريه را بياد آورم.
من خودم هستم ،بی خود اين آينه را رو به روی خاطره مگير! هيچ اتفاق خاصی رخ نداده است!تنها شبی هفت ساله خوابيدم و بامدادان هزارساله برخاستم.

دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم،صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند ،صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود،صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه،‌ تا سراغِ همسايه ... صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ ...

تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم،آهسته زير لب ... چيزی، حرفی، سخنی بگويد !
مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت!


هِه! مرا نمی‌شناسد مرگ !يا کودک است هنوز و يا شاعران ساکتند!


حالا برو ای مرگ، برادر، ای بيم ساده‌ی آشنا، تا تو دوباره بازآيی، من هم دوباره عاشق خواهم شد!

نه، پرس و جو مکن، حالم خوب است ،همين دَم‌دَمای صبح، ستاره‌ای به ديدن دريا آمده بود
می‌گفت ملائکی مغموم ،ماه را به خواب ديده‌اند، که سراغ از مسافری گم‌شده می‌گرفت


باران می‌آيد
و ما تا فرصتی ... تا فرصتِ سلامی ديگر خانه‌نشين می‌شويم.
کاش نامه را به خطِ گريه می‌نوشتم ریر!ا
چرا بايد از پسِ پيراهنی سپيد،هی بی‌صدا و بی‌سايه بميريم!
هی همينْ دلِ بی‌قرارِ من، ریر!ا
کاش اين همه آدمی،تنها با نوازش باران و تشنگی نسبتی می‌داشتند!


ریرا! ریرا!
تنها تکرار نام توست که می‌گويدم ،ديدگانت خواهرانِ بارانند.

سرانجام باورت می‌کنند ،بايد اين کوچه‌نشينانِ ساده بدانند، که جُرمِ باد ... ربودن بافه‌های رويا نبوده است.


گريه نکن ریرا! راهمان دور و دلمان کنار همين گريستن است.
دوباره اردیبهشت به ديدنت می‌آيم.


خبر تازه‌ای ندارم !فقط چند صباحِ پيشتر،دو سه سايه که از کوچه‌ی پائين می‌گذشتند،
روسری‌های رنگين بسياری با خود آورده بودند ،ساز و دُهل می‌زدند، اما کسی مرا نمی‌شناخت.


راهمان دور و دلمان کنار همين گريستن است.

خدا را چه ديده‌ای ر‌یرا! شايد آنقدر بارانِ بنفشه باريد، که قليلی شاعر از پیِ گُلِ نی
آمدند، رفتند دنبال چراغ و آينه،شمعدانی، عسل، حلقه‌ی نقره و قرآن کريم.


حيرت‌آور است ر‌یرا!حالا هرکه از روبرو بيايد، بی‌تعارف صدايش می‌کنيم بفرما!
امروز مسافر ما هم به خانه برمی‌گردد.

قبول نيست ر‌یرا!بيا قدمهامان را تا يادگاری درخت شماره کنيم،هر که پيشتر از باران به رويای چشمه رسيد،پريچه‌ی بی‌جفت آبها را ببوسد،برود تا پشتِ بالِ پروانه، هی خواب خدا و سينه‌ريز و ستاره ببيند.


قبول نيست ریرا! بيا بی‌خبر به خواب هفت‌سالگی برگرديم، غصه‌هامان گوشه‌ی گنجه‌ی بی‌کليد، مشقهامان نوشته، تقويم تمامِ مدارس در باد، و عيد ... يعنی هميشه همين فردا!
نه دوش و نه امروز، تنها باريکه‌ی راهی است که می‌رود ... می‌رود تا بوسه، تا نُقل و پولکی،
تا سهم گريه از بغض آه،


ها ... ر‌یرا!حالا جامه‌هايت را تا به هفت آب تمام خواهم شُست،


صبح علی‌الطلوع راه خواهيم افتاد ،می‌رويم،‌ اما نه دورتر از نرگس و رويای بی‌گذر، باد اگر آمد
شناسنامه‌هامان برای او، باران اگر آمد،چشمهامان برای او، تنها دعا کن کسی لایِ کتابِ کهنه را نگشايد .من از حديث ديو و دوری از تو می‌ترسم ... ریرا!

درست است که من،هميشه از نگاه نادرست و طعنه‌ی تاريک ترسيده‌ام،درست است که زيرِ بوته‌ی باد سر بر خشتِ خالی نهاده‌ام ،درست است که طاقتِ تشنگی در من نيست،اما با اين همه گمان مَبَر که در بُرودتِ اين بادها خواهم بُريد!
از جنوب که آمدم ،لهجه‌ام شبيه سوال و ستاره بود! من شمال و جنوبِ جهان را نمی‌دانستم
هر کو پياله‌ی آبی می‌دادم ،گمانِ ساده می‌بُردم که از اوليای باران است!
سرآغاز تمام پهنه‌ها ،فقط ميدان توپخانه و کوچه‌های سرچشمه بود!
اصلا می‌ترسيدم از کسی بپرسم که اين همه پنجره برای چيست؟
يا اين همه آدمی چرا به سلام آدمی پاسخ نمی‌دهند ...!؟


از جنوب که آمدم ،حادثه هم بوی نماز و نوزادِ سه روزه می‌داد، و آسانترين اسامی آدميان
واژگانی شبيه باران و بوسه بود، زير آن همه باران بی‌واهمه هيچ کبوتری خيس و خسته به خانه باز نمی‌آمد .
روسپيان ... خواهران پشيمان آب و آينه بودند.
اما با اين همه کسی از منِ خيس، از من خسته نپرسيد که از نگاه نادرست و طعنه‌ی تاريک می‌ترسم يا نه؟
که از هجوم نابهنگام لکنت و گريه می‌ترسم يا نه؟
که اصلا هی ساده تو اهل کجايی؟
اهل کجايی که خيره به آسمان حتی پيش پای خودت را نمی‌پايی!


باز می‌رفتم ،می‌رفتم ميدان توپخانه را دور می‌زدم، و باز می‌آمدم همانجا که زنی فال حافظ و عشوه‌ی ارزان می‌فروخت ،دل و دست بيدی در باد، دل و دستِ بيدی کنار فواره‌ها می‌لرزيد.
و من خودم بودم
شناسنامه‌ای کهنه و پيراهنی پُر از بوی پونه و پروانه‌های بنفش!


حالا هنوز گاه به گاه سراغ گنجه که می‌روم ،می‌دانم تمام آن پروانه‌ها مُرده‌اند
حالا پيراهنِ چرک آن سالها را به در می‌آورم ،می‌گذارم روبروی سهمی از سکوت آن سالها و می‌گريم می‌گريم! چندان بلند بلند که باران بيايد، و بدانم که همسايه‌ام باز مهمان و موسيقی دارد.
حالا ديگر از ندانستن شمال و جنوب جهان بغضم نمی‌گيرد،حالا ديگر از هر نگاه نادرست و طعنه‌ی تاريک نمی‌ترسم ،حالا ديگر از هجوم نابهنگام لکنت و گريه نمی‌ترسم،حالا ديگر برای واژگان خفته در خميازه‌ی کتاب،غصه‌ی بسيار نمی‌خورم، حالا به هر زنجيری که می‌نگرم بوی نسيم و ستاره می‌آيد،حالا به هر قفلی که می‌نگرم کلامِ کليد و اشاره می‌بارد.
شاعر که می‌شوی، خيالِ تو يعنی حکومتِ دوست!
باور کنيد منِ ساده، ساده به اين ستاره رسيده‌ام ،من از شکستن طلسم و تمرين ترانه
به سادگی‌های حيرتِ دوباره رسيده‌ام ،

درست است! من هم دعاتان می‌کنم تا ديگر از هر نگاه نادرست نترسيد ،از هر طعنه‌ی تاريک نترسيد،از پسين و پرده‌خوانیِ غروب ،يا از هجوم نابهنگام لکنت و گريه نترسيد.
دوستتان دارم ،سادگانِ صبور،‌ سادگان صبور!

به گمانم بايد،برای آرامش مادرم ،دعای گريه و گيسو بُران باران را به ياد آورم.
دلم می‌خواست بهتر از اينی که هست سخن می‌گفتم ،وقتی که دور از همگان ،بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی،معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست.


آسوده باش، حالم خوب است !فقط در حيرتم ،که از چه هوای رفتن به جائی دور
هی دل بی‌قرارم را پیِ آن پرنده می‌خواند!

به خدا من کاری نکرده‌ام،فقط لای نامه‌هائی به ر‌یرا گلبرگ تازه‌ئی کنار می‌بوسمت جا نهاده و
بسيار گريسته‌ام


چرا از اين که به رويای آن پرنده‌ی خاموش خبر از باغات آينه آورده‌ام، سرزنشم می‌کنيد!؟
خب به فرض که در خواب اين چراغ هم گريه‌ام گرفت،بايد برويد تمام اين دامنه را تا نمی‌دانم آن کجا پُر از سايه‌سارِ حرف و حديث کنيد،
يعنی که من فرقِ ميانِ دعای گريه و گيسو بُران باران را نمی‌فهمم؟!
خسته‌ام، خسته، ریرا

نه من سراغ شعر می‌روم،نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است ،تنها در تو به شادمانی می‌نگرم ریرا، هرگز تا بدين پايه بيدار نبوده‌ام.


از شب که گذشتيم ،حرفی بزن سلا م نوش ليمویِ گَس!


نه من سراغ شعر می‌روم، نه شعر از منِ ساده سراغی گرفته است،تنها در تو به حيرت می‌نگرم ر‌یرا ،هرگز تا بدين پايه عاشق نبوده‌ام
پس اگر اين سکوت ،تکوين خواناترين ترانه‌ی من است ،تنها مرا زمزمه کن ای ساده، ای صبور!
حالا از همه‌ی اينها گذشته، بگو: راستی در آن دور دستِ گمشده آيا هنوز کودکی با دو چشمِ خيس و درشت، مرا می‌نگرد؟!

می‌توانم کنار تو باشم و باز بی آواز از راز اين همه همهمه بگذرم
من از پیِ زبانِ پوسيدگان نخواهم رفت
تنها منم که در خواب اين هم زمستانِ لنگر نشين،


هی بهارْبهار ... برای باغ بابونه آرزو می‌کنم.
حالا همين شوقِ بی‌قيمت و قاعده،همين حدود رويا و رفتنِ از پی نور، ما را بس،
تا بر اقليم شقايق و خيالِ پروانه پادشاهی کنيم.

اشتباه از ما بود ،اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خيالِ پياله می‌ديديم
دستهامان خالی ،دلهامان پُر، گفتگوهامان مثلا يعنی ما!
کاش می‌دانستيم :
هيچ پروانه‌ای پريروز پيلگیِ خويش را به ياد نمی‌آورد.


حالا مهم نيست که تشنه به رويای آب می‌ميريم از خانه که می‌آئی يک دستمال سفيد، پاکتی سيگار، گزينه شعر فروغ، و تحملی طولانی بياور احتمالِ گريستنِ ما بسيار است!

در ارتباط مخفی خود با خواب گريه‌ها حرفهای عجيبی شنيده‌ام.


هی ساده، ساده! از پس آستينِ گريه گمان می‌کنند:آسمانِ فردا صاف و هوای رفتن ما آفتابی‌ست. حالا تو هم بلند شو،‌ بگو "ها" وُ برو!


اصلا چکارشان داری؟اينان که مونس همين دو سه روزِ گُلند و گلبرگند و اين درخت هم که از خودشان است ،يک هفته‌ای می‌آيند همين حدود ما و هی هوای خوش و بعد هم می‌روند جائی دور آن دورها ...


چقدر قشنگند! می‌شنوی ریرا؟ به خدا پروانه‌ها پيش از آنکه پير شوند،‌ می‌ميرند.
حالا بيا برويم از رگبار واژه‌ها ويران شويم عيبی ندارد يکی بودن ديوارِ باغ و صدای همسايه،
باران که باز بيايد می‌ماند آسمان و خواب و خاطره‌ای ... يا حرفی ميان گفت و لطفِ آدمی با سکوت.

من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام ریرا، ميان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود که راه را بی‌دليلِ راه جسته بوديم ،بی‌راه و بی‌شمال ،بی‌راه و بی‌جنوب ،بی‌راه و بی‌رويا


من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام ،اسامی آسان کسانم را ،نامم را، دريا و رنگ روسری ترا، ری‌را
ديگر چيزی به ذهنم نمی‌رسد.
حتی همان چند چراغ دور .که در خواب مسافرانْ مرده بودند!
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام آقايان،چرا می‌پرسيد از پروانه و خيزران چه خبر
چه ربطی ميان پروانه و خيزران ديده‌ايد
شما کيستيد ؟از کجا آمده‌ايد؟ کی از راه رسيده‌ايد؟ چرا بی‌چراغ سخن می‌گوئيد ؟اين همه علامت سوال برای چيست؟مگر من آشنای شمايم که به آن سوی کوچه دعوتم می‌کنيد؟
من که کاری نکرده‌ام ،فقط از ميان تمام نامها، نمی‌دانم از چه "ریرا" را فراموش نکرده‌ام


آيا قناعت به سهم ستاره از نشانیِ راه چيزی از جُرم رفتن به سوی رويا را کم نخواهد کرد؟


من راهِ خانه‌ام را گم کرده‌ام بانو ،شما، بانوْ که آشنای همه‌ی آوازهای روزگار منيد
آيا آرزوهای مرا در خواب نی‌لبکی شکسته نديديد؟
می‌گويند در کوی شما ،هر کودکی که در آن دميده، از سنگ،‌ ناله و از ستاره، هق‌هقِ گريه شنيده است چه حوصله‌ئی ریرا! بگو رهايم کنند،‌ بگو راه خانه‌ام را به ياد خواهم آورد
می‌خواهم به جايی دور خيره شوم ،می‌خواهم سيگاری بگيرانم ،می‌خواهم يک‌لحظه به اين لحظه بينديشم ...!


- آيا ميان آن همه اتفاق ،من از سرِ اتفاق زنده‌ام هنوز!؟

می‌ترسم، مضطربم و با آن که می‌ترسم و مضطربم باز با تو تا آخرِ دنيا هستم
می‌آيم کنار گفتگويی ساده
تمام روياهايت را بيدار می‌کنم
و آهسته زير لب می‌گويم
برايت آب آورده‌ام، تشنه نيستی؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.
تو پيش‌بينی کرده بودی که باد نمی‌آيد
با اين همه ... ديروز
پی صدائی ساده که گفته بود بيا، رفتم،
تمام رازِ سفر فقط خوابِ يک ستاره بود!


خسته‌ام ری‌را!
می‌آيی همسفرم شوی؟
گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئيم
توی راه خوابهامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم
باران هم که بيايد
هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خنديم،
بعد هم به راهی می‌رويم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پيش نمی‌آيد
کاری به کار ما ندارند ری‌را،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.


وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند.


غروب است
با آن که می‌ترسم
با آن که سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد

خداحافظ ...!
خداحافظ پردهْ‌نشين محفوظِ گريه‌ها
خداحافظ عزيزِ بوسه‌های معصومِ هفت‌سالگی
خداحافظ گُلم، خوبم، خواهرم
خلاصه‌ی هر چه همين هوای هميشه‌ی عصمت!
خداحافظ ... ای خواهر بی‌دليل رفتن‌ها
خداحافظ ...!


حالا ديدارِ ما به نمی‌دانم آن کجای فراموشی
ديدار ما اصلا به همان حوالی هر چه باداباد
ديدار ما و ديدارِ ديگرانی که ما را نديده‌اند.
پس با هر کسی از کسان من از اين ترانه‌ی محرمانه سخن مگوی
نمی‌خواهم آزردگانِ ساده‌ی بی‌شام و بی‌چراغ
از اندوهِ اوقات ما با خبر شوند!
قرارِ ما از همان ابتدای علاقه پيدا بود
قرارِ ما به سينه‌سپردن دريا و ترانه تشنگی نبود
پس بی‌جهت بهانه مياور
که راه دور و
خانه‌ی ما يکی مانده به آخر دنياست!
نه، ...
ديگر فراقی نيست
حالا بگذار باد بيايد
بگذار از قرائت محرمانه‌ی نامه‌ها و روياهامان شاعر شويم
ديدار ما و ديدار ديگرانی که ما را نديده‌اند
ديدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشين
تا ديگر آدمی از يک وداع ساده نگريد
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که ديگر ملالی نيست!


حالا می‌دانم سلام مرا به اهلِ هوایِ هميشه‌ی عصمت خواهی رساند.
يادت نرود گُلم
به جای من از صميم همين زندگی
سرا رویِ چشمْ به راه ماندگانِ مرا ببوس!
ديگر سفارشی نيست
تنها، جانِ تو و جانِ پرندگان پربسته‌ئی که دی ماه به ايوانِ خانه می‌آيند

 

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

درمتون تاریخی پس از اسلام به نام لرستان فیلی بر می خوریم  که معرب پهلوی است واین سرزمین از همدان تا خانقین و ممدلی امتداد دارد.

وزبان شعر های باباطاهر راپهلوی یاهمین لری امروز دانسته اند

پهلوی به همراه زبان اوستایی ریشه فارسی امروز  هستند. اینم چند بیت از این شاعر بزرگ: 

دلی دیرم زعشقت گیج و ویژه

مژه برهم نهم خونابه ریژه

دل عاشق مثال چوب تر بی

سری سوزه سری خونابه ریژه

 

دلی دیرم دلی کزغم شکسته

چوکشتی بر لب دریا نشسته

همه گویند طاهر تار بنواز

صدا چون می دهد تار شکسته


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

ليله الرغايب

خيلي از آدما به چيزايي اعتقاد دارن 

يكيش همين شب هاست 

زيبايي اين جور وقتا اينه كه عده ي زيادي از آدما براي باقي آدما و البته براي آينده بشريت دعا مي كنن 

اين تصوير زيبايي هست از درون انسان ها كه يك شب به جاي گلايه دل به دعا ميدن و تعداد زيادي از انسان ها همزمان بهترين خواسته ها رو از خدا براي خودشون وديگران ميخوان 

به اميد اجابت دعاهاي شما 

سلامتي ارمغانتون 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

دنیای این روزای من ...

 

 

آرزویم این است؛
دیدن اوج غرورت در صبح؛
و رسیدن به همه رویایت؛
من دعا خواهم کرد؛
روزهایت پر نور؛
... شب تو مهتابی؛
دل تو صادق و صاف؛
رنگ باران باشی؛
و خــدایی که همین نزدیکیست؛
در امانش باشی

 

 

با دوستم حرف می زدم . غمین و دلشکسته بود. وبم میاد حتما این رو می خونه . غصه که درمان کار نیست عزیزکم: 

 

رفت؟!
به سلامت.
من خدا نیستم بگویم:
صدبار اگر توبه شکستی بازآی.
آنکه رفت،به حرمت آنچه با خود برد
حق بازگشت ندارد.
رفتنش مردانه نبود.
لااقل مرد باشد برنگردد.
خط زدن بر من،پایان من نیست.
آغاز بی لیاقتی اوست ..!



امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : تولدی دوباره ,

سيستان و بلوچستان اين روزها ...

شنيدم كه زلزله اومده ... بعد از بوشهر اينبار سيستان ... رفته بودم سايت نوشته بود: 

 




در پی وقوع زمین لرزه به بزرگی 7.8 ریشتری در سیستان و بلوچستان سه بالگرد تیم نجات به منطقه اعزام شده است. 
یک شرکت روس که نیروگاه بوشهر را ساخته است در این باره گفت:این زلزله به نیروگاه آسیبی وارد نکرده است. 
محمد وزیر، خبرنگار بی بی سی در پاکستان نیز گفت: این زلزله در شهرهای کراچی و کویته نیز احساس شده است. 
پرس تی وی گزارش داده است، مقامات در دوبی دستور تخلیه برج‌های بلند از جمله برج خلیفه، بلندترین ساختمان جهان به ارتفاع 828 متر را صادر کرده‌اند. 
خبرگزاری های بین المللی اعلام کرد که مردم در دهلی نو، دوبی و ابوظبی بر اثر لرزش زمین وحشتزده شده و به خیابان ها آمده‌اند. 
خبرگزاری رویترز به نقل یک مقام شرکت روسی اتم استروی اکسپورت، پیمانکار احداث نیروگاه اتمی بوشهر گفته است که زلزله امروز در ایران هیچ خسارتی متوجه این نیروگاه وارد نساخته است.

 

زمين لرزه واقعا ترسناكه ... قدرتي كه انسان هيچ دفاعي در برابرش نداره : طبيعت

طبيعت دوس داره تغيير كنه و ما كاري از دستمون ساخته نيست

زنده باد طبيعت 


امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : تولدی دوباره ,

شفیعی کدکنی شاعری توانا

 

محمدرضا شفیعی کدکنی درنوزده مهر ۱۳۱۸ در کدکن از توابع نیشابور در خراسان به دنیا آمد. شفیعی کدکنی هرگز به دبستان و دبیرستان نرفت و از آغاز کودکی نزد پدر خود(که روحانی بود) و مرحوم ادیب نیشابوری دوم به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت (در هفت سالگی تمام الفیه ابن مالک را از حفظ بود)و فقه، کلام و اصول را در نزد آیت الله شیخ هاشم قزوینی فرا گرفت اما پس از مرگ شیخ هاشم قزوینی(معروف به فقیه آزادگان) نا آخرین مراحل درس خارج فقه را نزد ایت الله میلانی خواند و در این دوره با آیت الله سید علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی همدرس بود. او به پیشنهاد مرحوم دکتر علی اکبر فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد نام نویسی کرد و در کنکور آن سال نفر اول شد و به دانشکدهٔ ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت.

او از سال ۱۳۴۸ تا کنون(۱۳۹۱) بنا به در خواست دانشگاه تهران استاد دانشگاه تهران است و بدیع الزمان فروزانفر زیر برگهٔ پیشنهاد استخدام وی نوشت احترامیست به فضیلت، او از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر خراسانی به شمار می‌رود و دلبستگی خود را به اشعار وی پنهان نمی‌کردو او هیچ گاه در 25 سال اخیر در هیچ محفلی اجتماعی (سخرانی ها،سالن آمفی تئاتر و ...) حاضر نشدند و بعضی از شاگردان و طرفداران او با یکدیگر پیمان بسته اند که با نوشتن 1000 نامه از او درخواست کنند که برای سخنرانی حضور پیدا کنند. تا کنون حدود 750 نامه گرد آوری شده.

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸ تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد. این سفر بازتاب وسیعی درمطبوعات ایران داشت. او برای استفاده از یک فرصت مطالعاتی به موسسه مطالعات پیشرفتهٔ پرینستون رفت تا در باب تاریخ و تطور فرقهٔ کرامیه تحقیق کند و پس از ۹ ماه دوری از وطن به ایران بازگشت و پس از بازگشت به ایران بر سر کرسی تدریس خود در دانشگاه تهران حاضر شد.

شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به شیوهٔ کلاسیک آغاز کرد. پس از چندی به سوی سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد. با انتشار دفتر شعر در کوچه باغ‌های نشابور نام‌آور شد. آثار شفیعی را می‌توان به سه گروه انتقادی و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می‌شود، که بخشی از آن‌ها در زیر آورده شده‌اند. در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتابموسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعارش در کوچه باغ‌های نشابور آوازه بیشتری دارد. زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، هزاره دوم آهوی کوهی، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آینه(در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)، تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن‌منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت‌نامه، تصحیح منطق‌الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار و تصحیح آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار محمدرضا شفیعی‌کدکنی هستند.

 

شفیعی کدکنی اشعار جالبی داره تنبلی نکنین برین بخونین. اما شعری که اینجا دارم می ذارم واسه خانم فروغ فرخزاد هست. روحش شاد و یادش گرامی : 

 
چه گریزیت ز من ؟
چه شتابیت به راه ؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه ؟
مرمرین پله آن غرفه عاج
ای دریغا که زما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطه نورانی
چشم گرگان بیابانست
می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی ؟
او در اینجاست نهان
می درخشد در می
گر بهم آویزیم
ما دو سرگشته تنها چون موج
به پناهی که تو می جویی خواهیم رسید
اندر آن لحظه جادویی اوج !

 

 

 


امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : تولدی دوباره ,

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟

 

تو آيا عاشقي کردي بفهمي عشق يعني چه؟ 
تو آيا با شقايق بوده‌اي گاهي؟ 
نشستي پاي اشکِ شمعِ گريان تا سحر يک شب؟ 
تو آيا قاصدک‌هاي رها را ديده‌اي هرگز، 
که از شرم نبود شاد ‌پيغامي، 
ميان کوچه‌ها سرگشته مي‌چرخند؟ 
نپرسيدي چرا وقتي که ياسي، عطر خود تقديم باغي مي ‌کند 
چيزي نمي‌خواهد 
و چشمان تو آيا سوره‌اي از اين کتاب هستي زيبا، 
تلاوت کرده با تدبير؟ 
تو از خورشيد پرسيدي، چرا 
بي‌ منت و با مهر مي‌تابد؟ 
تو رمز عاشقي، از بال پروانه، ميان شعله‌هاي شمع، پرسيدي؟ 
تو آيا در شبي، با کرم شب‌تابي سخن گفتي 
از او پرسيده‌اي راز هدايت، در شبي تاريک؟ 
تو آيا، يا کريمي ديده‌اي در آشيان، بي‌عشق بنشيند؟ 
تو ماه آسمان را ديده‌اي، رخ از نگاه عاشقان نيمه ‌شب‌ها بربتاباند؟ 
تو آيا ديده‌اي برگي برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت يک گل؟ 
و گلبرگ گلي، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغي؟ 
تو آيا خوانده‌اي با بلبلان، آواز آزادي؟ 
تو آيا هيچ مي‌ داني، 
اگر عاشق نباشي، مرده‌اي در خويش؟ 
نمي‌ داني که گاهي، شا نه‌اي، دستي، کلامي را نمي‌ يابي وليکن سينه‌ات لبريز از عشق 
است… 
تو پرسيدي شبي، احوال ماه و خوشه زيباي پروين را؟ 
جواب چشمک يک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌اي آيا ؟! 
ببينم، با محبت، مهر، زيبايي، 
تو آيا جمله مي‌سازي؟ 
نفهميدي چرا دل بستِ فالِ فالگيري مي‌ شوي با ذوق! 
که فردا مي‌ رسد پيغام شادي! 
يک نفر با اسب مي‌آيد! 
و گنجي هم تو را خوشبخت خواهد کرد! 
تو فهميدي چرا همسا يه‌ات ديگر نمي ‌خندد؟ 
چرا گلدان پشت پنجره، خشکيده از بي‌آبيِ احساس؟ 
نفهميدي چرا آيينه هم، ا خمِ نشسته بر جبينِ مردمان را برنمي ‌تابد؟ 
نپرسيدي خدا را، در کدامين پيچ، ره گم کرده‌اي آيا ؟ 
جوابم را نمي‌ خواهي تو پاسخ داد، اي آيينه ديوار!!؟ 
ز خود پرسيده‌ام در تو! 
که عاشق بوده‌ام آيا!!؟ 
جوابش را تو هم، البته مي ‌داني 
سکوت مانده بر لب را 
تو هم اي من! 
به گوش بسته مي ‌خواني... 


امتیاز : نتیجه : 2 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 10

درباره : تولدی دوباره ,

زندگی و عشق

 

 

 

 

 

 

از فشــــــــــــار زنــــــــــدگی نتــــــــــرس

 

 

 

از دیـــــــگران شــــــــــــکایـــــــــت نــــکن!!!

 

 

 

خـــــــــــــودت را تغـــــــــــــــییر بــــــــــــده!

 

 

 

از آنـــجا که برای مــــحافظت از پای خـــــود،

 

 

 

پوشیـــــــدن یک دمپـــــــایی آسان تــــــر از

 

 

 

فــــــــرش کــــــــــردن کــــل زمیـــــن است

 

 

 

 

 

تـو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

 


بدینسان خــوابها را با تو زیبـــا می کنــم هر شب

 


تبـی این گاه را چون کـــوه سنگین می کند آنگاه

 


چه آتشها که در این کــــوه برپا می کنم هر شب

 


تماشایی است پیـــچ و تاب آتش ها خوشا بر من

 


که پیــــــچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

 


مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

 


چگــــونه با جنون خــــــود مدارا می کنم هر شب

 


چنان دســتم تهی گردیده از گــــرمای دســـت تو

 


که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

 


تمام سایه ها را می کشـــم بــــر روزن مهتـــــاب

 


حضورم را ز چشم شـهر حاشا می کنم هر شب

 


دلــم فریاد می خواهد ولـــی در انـــزوای خویــش

 


چـــه بی آزار با دیوار نجـــوا می کنـــم هــــر شب

 


کجـا دنبـــال مفـــهومــی برای عشق می گردی ؟

 


که من این واژه را تا صبـح معنا می کنم هر شب

 

 

 

 

 


امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : تولدی دوباره ,

باران که می بارد تو می آیی...

 

 

سایه ی یه حادثه که یه عمره با منه
توی شهر آهنی داره خوردم می کنه
رو تموم لحظه هام چتر سایه ی سیاه ست
خون وحشت تو رگ خسته ی ثانیه هاست

اما هم وحشت من! گوش بده!
تپش فاجعه تو قلب منه
دستتو به من بده که حس کنم
لحظه‌ی بزرگ فریاد زدنه!

اگه بی صدا و تن خسته دارم جون می‌کنم
بغض کینه تو صدامه یه روزی داد می‌زنم!
پر سیمرغی به کارم نمی‌یاد! قصه نگو!
من خودم، خودم باید طلسم دیو و بشکنم!

تن به سایه نمی‌دم! من پر از روشنی‌ام!
گوش بده! معصوم من! من پر از گفتنی‌ام!
یه شب شرجی گرم توی گوش کوچه‌ها
می‌پیچه صدای من که بیا! بیا! بیا!

خورشید بزرگ قلب سرخ من،
مسلخ پاک تمام سایه‌هاس!
شب پر سایه هراسی نداره!
وقتی که کوره‌ی خورشید مال ماس!

 

 

 


 

 

کوچه شهر دلم
از صداي پاي تو خاليه
نقش صد خاطره از روزاي دور
عابر اين کوچه خياليه

به شب کوچه ي دل ديگه مهتاب نمياد
توي حجله ي چشام عروسِ خواب نمياد
کوچه ي شهر دلم بي تو کوچه ي غمه
همه روزاش ابريه، روز آفتابيش کمه
غم تنهايي داره کوچه ي دل بدون تو
همه شعر دفترمن مال تو براي تو
بوي دستاي تو داره غربت دستاي من
ياد قصه هاي تو، مونس لحظه هاي من
به شب کوچه دل ديگه مهتاب نمياد
توي حجله ي چشام عروسِ خواب نمياد
کوچه شهر دلم بي تو کوچه غمه
همه روزاش ابريه روز آفتابيش کمه 
 

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

مرد ناتمام

به پاس پخش فيلم "مرد ناتمام" و حسن سليقه در انتخاب موسيقي پاياني اين فيلم؛ به ياد استاد بنان ، روحش شاد و يادش گرامي :

من که فرزند این سرزمینم

در پی توشه ای خوشه چینم

شادم از از پیشه ی خوشه چینی

رمز شادی بخوان از جبینم

قلب ما، بود مملو از شادی بی پایان

سعی ما، بود بهر آبادی این سامان

خوشه چین، کجا اشک محنت به دامن ریزد

خوشه چین، کجا دست حسرت زند بر دامان

ای خوشا، پس از لحظه ای چند، آرمیدن، همره دلبران خوشه چیدن

از شعف، گهی همچو بلبل، نغمه خواندن، گه از این سو به آنسو پریدن

قلب ما بود.......

برپا بود جشن انگور، ای افسونگر نغمه پرداز

در کشور سبزه و گل، با شور و شعف نغمه کن ساز

قلب ما.......

 

صورت کامل هماهنگ با فایل صوتی:

 

من که فرزند این سرزمینم ، در پی توشه ای ، خوشه چینم

شادم از پیشه ی خوشه چینی ، رمز شادی بخوان از جبینم

 

من که فرزند این سرزمینم ، در پی توشه ای ، خوشه چینم

شادم از پیشه ی خوشه چینی ، رمز شادی بخوان از جبینم

 

قلب ما ، بود مملو از شادی بی پایان

سعی ما ، بود بهر آبادی این سامان

خوشه چین ، کجا اشک محنت به دامن ریزد

خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان

 

ای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن ، همره دلبران خوشه چیدن

از شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن ، گه از این سو به آن سو پریدن

قلب ما ، بود مملو از شادی بی پایان

سعی ما ، بود بهر آبادی این سامان

خوشه چین ، کجا اشک محنت به دامن ریزد

خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان

 

برپا بود جشن انگور ، ای افسون گر نغمه پرداز

 

برپا بود جشن انگور ، ای افسون گر نغمه پرداز

در کشور سبزه و گل ، با شور و شعف نغمه کن ساز

قلب ما ، بود مملو از شادی بی پایان

سعی ما ، بود بهر آبادی این سامان

خوشه چین ، کجا اشک محنت به دامن ریزد

خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان

خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

با صداي بي صدا...

تقديم به همه مردماني كه با وجداني بيدار و روحي سرشار از انسانيت زندگي مي كنند:

 

 

با صدای بی‌صدا،
مث یه کوه، بلند،
مث یه خواب، کوتاه،
یه مرد بود، یه مرد!

با دستای فقیر،
با چشمای محروم،
با پاهای خسته،
یه مرد بود، یه مرد!

شب، با تابوت سیاه
نشس توی چشماش،
خاموش شد ستاره،
افتاد روی خاک.

سایه‌ش هم نمی‌موند
هرگز پشت سرش،
غم‌گین بود و خسته،
تنهای تنها!

با لب‌های تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره... قطره... قطره‌ی آب... قطره‌ی آب!

در شب بی‌تپش،
این طرف، اون طرف
می‌افتاد تا بشنفه
صدا... صدا... صدای پا... صدای پا!


امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : تولدی دوباره ,

...

 

 

 

 

 

 


 

 

 

سلام. احوالات شما؟ احوال نگارستان چطوره؟ سوته دلان؟ کاربر عزیز آقا میلاد خوبن؟ چه کم پیدا شدین شماها 

هوای مشهد بیشتر شبیه ایام سیزده به در هست تا به زمستون. امیدوارم امسال هم مثل سال پیش برف بباره . برف فرصت بیشتری داره و کم کم جذب زمین میشه واسه همین علاوه بر اینکه سیل اتفاق نمی افته بلکه ذخایر زیرزمینی آب هم حفظ می شه و سفره های آب زیرزمینی اشباع می شن . امیدوارم برف بباره 

 رستنی‌ها کم نیست،

من و تو کم بودیم،
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم!


گفتنی‌‌ها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ،
از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.


دیدنی‌‌ها کم نیست،
من و تو کم دیدیم،
بی‌سبب از پاییز
جای‌ میلاد اقاقی‌ها را پرسیدیم.


چیدنی‌ها کم نیست،
من و تو کم چیدیم،
وقت گل دادن عشق روی دار قالی‌،
بی‌سبب حتا پرتاب گل سرخی‌ را ترسیدیم.


خواندنی‌‌ها کم نیست،
من و تو کم خواندیم،
من و تو ساده‌ترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی‌ بسته وا ماندیم


من و تو کم بودیم،
من و تو اما در میدان‌ها
اینک اندازه‌ی ما می‌خوانیم!

ما به اندازه‌ی ما می‌بینیم!
ما به اندازه‌ی ما می‌چینیم!
ما به اندازه‌ی ما می‌گوییم!
ما به اندازه‌ی ما می‌روییم!


من و تو 
کم نه، که باید شب بی‌‌رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم!
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه، که می‌باید با هم باشیم!


من و تو حق داریم
در شب این جنبش نبض آدم باشیم!
من و تو حق داریم
که به اندازه‌ی ما هم شده با هم باشیم!


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

آمدی...

 

            وقتی  با  کوه  درد  دل   آمدی               

 وقتی ای مرد خسته به منزل آمدی

وقتی با پایی که همیشه دوید و نرسید 

وقتی تا رسیدن به درگاه بس مشکل آمدی

در که باز شد بدن خسته ات از در گذشت

مثل  یک  عطر  بهشتی  از  مقابل  آمدی

رنگ  فیروزه ای  دریا  به  خانه  رسید

به  مشام  من  با  عطر  گل  و  هل  آمدی

باز  با   لبخند  غم  از   جانت   میشویم

باز میبرم آن خستگی را که با آن به منزل آمدی


امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : تولدی دوباره ,

شعر بی دروغ...

 

شیرین من تلخی نکن با عاشق

تموم می‌شن گم می‌شن این دقایق
دنیای ما مال من و تو این نیست
رو کوه دیگه فرهاد کوه کنی نیست

یه روزی میاد که نمی‌دونیم چی هستیم
یار کی بودیم و عشق کی بودیم و چی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد
شیرین شیرینم نده زندگیم رو بر باد

نده زندگیم رو بر باد، نده زندگیم رو بر باد

من نمیگم فرهاد کوه کنم من
تیشه به کوهها که نمی‌زنم من
فرهاد عاشقم قلم تیشمه
از تو نوشتن همه اندیشمه

یه روزی میاد که نمی‌دونیم کی هستیم
یار کی بودیم و عشق کی بودیم و چی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد
شیرین شیرینم نده زندگیم رو بر باد

ندی زندگیم رو بر باد، ندی زندگیم رو بر باد

من نمیگم فرهاد کوه کنم من
تیشه به کوهها که نمی‌زنم من
عاشق تو بی تو به کوه نمیره
وقتی نباشی تو خودش می‌میره

یه روزی میاد که نمی‌دونیم چی هستیم
یار کی بودیم و عشق کی بودیم و کی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد
شیرین شیرینم نده زندگیم رو بر باد

نده زندگیم رو بر باد، نده زندگیم رو بر باد

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

قاصدک

 

قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،‌اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند

قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب

قاصدك
هان،
ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي! كجا رفتي ؟ آي

راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي طمع شعله نمي بندم خردك شرري هست هنوز ؟

قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند

 

به یاد اخوان ثالث. یادش و نامش جاویدان


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

از کتاب گیله مرد

کودکانه

 

گیله مرد میگفت : آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه مدرکشان؛

چرا که فاصله ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد.

مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ، کاغذ پاره ای بیشتر نیست.

مهمترین نشانه ی درک بالاتر تواضع بیشتر است .


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

16 مهر- 5 روز تا روز تولد من باقیست

love

از خدا زیاد می پرسم: تولد من برای چی بود؟ و جوابش رو شاید گاهی تو روزمرگی هام فراموش کردم...

یادم نیست شب بود یا روز، یادم نیست اولین چیزی که دیدم یا اولین کسی که دیدم ، چی یا کی بود،

یادم نیست اولین صدایی که شنیدم صدای چی بود...

یادم نیست چطور اولین گام رو برداشتم ...

یادم نیست چی شد که شروع کردم به فهمیدن زبان و خودم صحبت کردم...

یادم نیست...

من از تولدم تا ۵ سالگیم هیچ چیزی به خاطر ندارم

اما یادم هست که خدا سایه پدر و مادر رو روی سرم قرار داد که اگرچه ۲۹ سال هست که هنوز به تفاهم نرسیدیم اما وجودشون باعث دلگرمی منه

یادم رفت هر روز بهش بگم شکرت که هستی و شکرت که هستن

یادم رفت ، بهت بگم که تو اوج عاشقی تو بال پرواز منی

ای سحر سرود من ،

ای همه تار و پود من ،

بار دگر مرا ببخش،

یادم رفت ، یادم رفت

...

یادم رفت بپرسم از : حال و احوال دلم

یادم رفت نظر کنم : به غصه و حال دلم

ای تو هم توان من

توان بی نشان من

بار دگر مرا ببخش

یادم رفت یادم رفت


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

با تواین منم و با سرشارم از هرچه زیباییست

 

 

ایمان بیاوریم ...
ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد
ايمان بياوريم به ويرانه هاي باغ هاي تخيل
به داس هاي واژگون شده ي بيکار
و دانه هاي زنداني .
در کوچه ها باد مي آید
اين ابتداي ويرانيست ...
آن روز هم که دست هاي تو ويران شد باد مي آمد
نگاه کن که چه برفي مي بارد..


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

نمی ذارن که سکوت کنیم که

 

 

هولوکاست (Holocaust)، به معناى «سوزاندن با آتش است که به طور کامل از میان برود» و واژه اى است یونانى که از دو واژه Holos به معنى همه و Kauste به معنى سوزاندن و نابود کردن ترکیب شده است و در لغت، به معناى «همه سوزى» است. برخى از زبان شناسان، این واژه را برگرفته از جنایت یهودیان در یمن باستان مى دانند که به تدریج و در گذر ایام، مفهوم عام ترى یافته، به سوزاندن زنده زنده انسان ها اطلاق شده است و در اصطلاح، به نظریه اى اطلاق مى شود که ادعا دارد شش میلیون یهودى در طول جنگ جهانى دوم، بر اثر اعمالى از قبیل اعدام در اتاق هاى گاز و سوزانده شدن در کوره هاى آدم سوزى اردوگاه هاى کار اجبارى نازى ها، کشته شده اند.
با وجود تمام تدابیر، امکانات و حجم عظیم تبلیغات جهانى به کار گرفته شده جهت اثبات این واقعه، تاکنون ده ها مورخ برجسته اروپایى و صدها استاد بلندآوازه و متخصص شناخته شده بررسى اسناد تاریخى، با ارائه اسنادى که هیچ صاحب نظرى نمى تواند در صحت آنها کمترین تردیدى روا دارد، به روشى کاملاً علمى اثبات کرده اند که ماجراى هولوکاست و کوره هاى آدم سوزى، اتاق هاى گاز قتل عام  میلیون یهودى و هر آن چه صهیونیست ها در این باره ادعا مى کنند، دروغ محض و یک داستان ساختگى است که واقعیت آن یقیناً با اسناد موجود، زیر سؤال رفته، مدارک و شواهد ادعایى یهودیان بدون اعتبار و ابطال پذیر است. افرادى همچون مارک وبر، روبرت فوریسون، فردریک توبن، روژه گارودى، دیوید ایروینگ، آرمان امادروس و داریوژ راتایژاک و... از این گروه متخصصان هستند که اغلب به «تجدیدنظر طلبان» مشهور مى باشند.
بر اساس تحقیقات و مستندات تاریخى، چنین چیزى نیز اصلاً واقعیت نداشته است. مارشالکو بر مبناى شواهد متعدد آمارى نشان مى دهد که تمام یهودیان اروپا در سال 1933م. بالغ بر 5.600.000 نفر بوده اند و این رقم، مورد تأکید یهودیان آمریکا نیز مى باشد. اگر از این تعداد، یک میلیون یهودى بیرون خط مولوتف - روبین تروپ، کسر شود و اگر یهودیان ساکن در کشورهاى بى طرف و متفقین را هم کسر کنیم، رقم 2.500.000 باقى مى ماند؛ در حالى که بنا به نظر کارشناسان، جمعیت یهودیان ساکن در قلمرو هیتلر و هیملر، به نیم میلیون هم نمى رسید. 
مارشالکو مى افزاید: «در بالاترین سطح ممکن، تعداد یهودیان جان باخته را نمى توان بیش از 500 تا 600 هزار نفر دانست؛ اما در مقایسه با این، ملل مسیحى تلفات به مراتب بیشترى را متحمل شدند. اجازه دهید ملت کوچک مجارستان را در نظر آوریم که کل جمعیت آن شاید از تعداد یهودیان امروز بیشتر نباشد. تعداد قربانیان جنگ مجارستان، چه آنهایى که در بمباران هاى هوایى مرده بودند و یا این که در اردوگاه هاى مرگ سیبرى از گرسنگى جان باخته اند و یا یخ زده باشند، حداقل به رقم یک میلیون نفر مى رسید.

منبع : http://moral-download.rozblog.com/Forum/Catgory/35/Post/20


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

ممنون سوته دلان

این  دقیقا چیزی بود که لازم داشتم . ممنون سوته دلان

 

چنان دل كندم از دنيا

                          كه شكلم شكل تنهايي است ،

ببين مرگ مرا در خويش

                          كه مرگ من تماشايي است .

 مرا در اوج مي خواهي

تمـــاشا كن

تماشا کن،

دروغـين بودم از ديروز

                          مرا امروز حاشا كن .

در اين دنيا كه حتي ابر

نمي گريد به حــال ما ،

 

همه از من گريزانند

                           تو هم بگذر از اين تنها .

فقط اســمي بجا مانده از آنچه بـــودم و هســـتم ،

دل من چون دفترم خالي قــلم خشكيده در دســتم .

 گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم ،

به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم . 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

می بینم که سه تار زیاد بازدید نداره

 

سلام. خوبین؟ می گم اینجا کسی سه تار دوس نداشت؟

عجیبه  اما خوب عیبی نداره

مطلب بعد رو از نوت ها می نویسم شاید علاقه مند پیدا بشه براش  خوش باشییییییییییییین


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

خیلی زود مهر داره میاد

 

 

 

هـــزار فـصــل دفــتـر شـعـرم به رنگ پاییز است

 

                       و ســـوز بـــاد جـــدایـــی در آن غــزلـریز است

 

هنــوز بــوی تـــو دارد هـــوای شــعــر و غـــزل

 

                      خوشـا که شعـر تو هـمـچون شکـوفه نوخیز است

 

خوش است خاطرات بهار و خوش است یاد نگار

 

                      ولــی نــوای شـعـر خـزان چقـدر غم انگـیز است

 

بـه خـاک پـاک تو, این بخت, سپـرده دانه ی دل

 

                      دوبــاره  منتــظر «هـا! ... جــوانه! ... برخیز!» است

 

اگرچــه بخــت, با تبــرش زد هـزار ضـربه به دل

 

                      هنــوز بـا دل مــن دشــمنی ز کـیــنه لبـریز است

 

ببـــار ابـــر مـحـــبت بــه دل کـــه ســوز خــزان

 

                      شـراره ای زده بــر مــن کـه شـعـله اش تیـز است

 

بـهــــار مـــن! بــپــذیــرم بــه شــعـر  پـایـیــزی

 

                      غــزل غـــزل بــه فــدایت اگـرچــه ناچـیز است

 

 

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

من به دنبال نگاهی هستم/ که مرا از پس دیوانگی ام می فهمد

سلام . عرض ارادت

تو این بازار کم رنگی محبت و شلوغی تورم و تحریم انسانیت با آرزوی یک دل بی کینه و شاد عرض می کنم : سلام

وبلاگایی که می رم این روزا بیشتر از اونچه باعث شادی و باز شدن روحیه بشه ، باعث غم و اندوه میشه. از اونجا که دوبار به کسی اجازه زندگی داده نمی شه منم گرچه شاید روزهای بدی داشته باشم اما وبلاگمو محیطی می سازم که دل کسی توش نگیره

یکم از الفبای موسیقی بگم ؛ سه تار ... سه تار بر خلاف اسمش ۴ تا سیم داره ، اگه راست دست باشید ساز با کسی که چپ دست هست از نظر جای سیم هاش متفاوته.

music

اما چون اکثرا افراد راست دست هستند پس به این ترتیب کلیت رو میذاریم رو سه تار افراد راست دست؛ سیم اول از پایین اسمش میشه دو، سیم دوم از پایین سل و دوتا سیم بالا که نسبت به دوتای اول به هم نزدیکتر هستن هم اسمش هست بم.

فعلا تا اینجای کار رو داشته باشین تا هر بار یه گام بریم جلوتر. آپ بعدی راجع به چطور دست گرفتن سه تار هست و اگه بتونم فیلم آموزشی که دارم رو میذارم براتون تا هم با صدا و هم با تئوریش جلو بریم.

البته من کاملا آماتور هستم


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

شب های من

 

moon

از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست

 گر هم گله ای هست

                                                             دگر حوصله ای نیست

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

 هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست

دیری است که از خانه خرابان جهانم

 بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

 هر چند که تا منزل تو

                                                                فاصله ای نیست...


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

انتخاب با شما

سلام اولین روز تیرماه ۱۳۹۰ رو به همه ی کسایی که تابستون رو دوست دارن و یا متولد این ماه هستن تبریک می گم.ایضا به بچه کنکوریا، کنکورای ارشد پزشکی، کنکوریایی صفر کیلومتر سراسری ، بچه های فنی و حرفه ای و کارو دانش  و خلاصه همه ی کسایی که دارن برای فردای بهتر از امروزشون مایه می گذارن

خبر خوش اینکه دور مسابقات کشوری تکواندو (مسابقات هانمادانگ) ۱۴ تیرماه تو اصفهان برگزار میشه... دم ورزشکارا بخصوص تکواندو کارا گرم

راستی اینجا جا داره از دوست خوبم از وبلاگ سوته دلان تشکر فراوان داشته باشم و البته دامادی سید نیمکت نشینمون رو هم تبریک بگم

و اما اکنون : دوست دارین عکس کی رو براتون بکشم؟ از شما گفتن از من کشیدن

این رو به عنوان یادگاری می زارم تو وبلاگ و شما هم بر دارین برا خودتون و بگین یاد ماهی بخیر


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

به پاس کامنت دوست خوبم از وبلاگ سوته دلان

شعر

برای خواب معصومانه ی عشق کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه برای زخم شب مرهم بسازیم
بزار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره ی شب تو با من
بزار بین منو تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن
تو رو میشناسم ای شبگرد عاشق تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه تو و چشم تو پیداست که از ایل و تبار عاشقایی
تو رو میشناسم ای سر در گریبون غریبگی نکن با هق هق من
تن شکستتو بسپار به دست نوازشهای دست عاشق من
به دنبال کدوم حرف و کلامی سکوتت گفتن تموم حرفاست
تو رو از تپش قلبت شناختم تو قلبت قلب عاشقای دنیاست
تو با تنپوشی از گلبرگ و بوسه منو به جشن نور و آینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم تو خورشید و به دست من سپردی
کمک کن جاده های مه گرفته من مسافر و از تو نگیرن
کمک کن تا کبوترهای خسته روی یخبستگی شاخه نمیرن
کمک کن از مسافرای عاشق سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم کمک کن تا برای هم بمیریم


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

برو، ای نامه! قاصدک دل من باش

سلام. باز هم به آخرین ماه بهار رسیدیم... خبرای زیادی بود.. از سارای عزیزم ، از دستم کاری برات بر نمیاد سارا، ای کاش اجازه می دادن تصمیم گیری با ما باشه و نه به جای ما تصمیم بگیرن... ای کاش صدای خدا انقدر تو لابلای ترافیک زندگی سخت شنیده نمیشد... ، خبر از مهدیه: عزیزم دلم با تمام وجود برات سفری خوش آرزو دارم و امیدوارم به گمشدت برسی، از خودم... خوب من به بُعد بی بُعدی رسیدم . به جایی رسیدم که هیچ کدوم از دوستام نرسیدن ، این بُعد اول و دوم و سوم نیست، بعد فیزیک نیست، بعد روحی نیست، بعدی از زندگی هست، خود نبودن ، من دیگه نمی تونم خودم باشم چون این «خود» برا کسی دوست داشتنی نیست، شاید روحیه ی شاد و شیطنت های یه دختر لوس و ننر خیلی جذاب تر باشه تا دختری که بلد نیست دختر باشه، دختری که بلد نیست گریه کنه، دختری که از بچه و عروسک بدش میاد، دختری که از زندگی رهایی می خواد... ، خبرای مربوط به من خبرای جدیدی نیست انقدر تکراریه که هر کس درکش می کنه و لی انقدر این تکرار برا همه جالبه که حاضرن ساعت ها بهش گوش بدن، مث ماهی... ماهی باید آزاد باشه...ماهی باید تو دریا باشه، خوب من انقدر دریا نبودم که ماهی با من احساس آزادی کنه و ماهی انقدر دلش دریایی نبود که دریای وجودم رو درک کنه،اینم از داستان پایان ماهی ...، خبر از یکی از دوستانم که امیدوارم خبری که امروز عصر (مورخ 23/3/90) بهم داده به واقعیت بپیونده..، این خبر بسی شادی برانگیزه... ، خبر از خیلی که اینجا مجالش نیست. دم حاجی گرم که به کمک اومد اما خوب حاجی جون چه می شه کرد دست تقدیر به دل کسی رقم نمیخوره، شایدم من تقدیرمو نتونستم نگه دارم اما چه کنم که ماهی رو توی دست نمی شه نگه داشت. اون یه ماهی بزرگ بود و من یه ماهی کوچیک... من به بزرگی اون احساس اعتماد داشتم و دریا رو تو وجودش دیدم اماخوب ماهی کوچیک فوقش برا اون مث یه استخر مزرعه پرورش ماهی بود... چی بگم ، از همه جا دستم کوتاهه، برا دلم اینجا نامه نوشتم. بیا و نامه هات رو برا من بنویس اگر نامه ای می نویسی به باران سلام مرا نیز بنویس سلام مرا از دل کاهدود و باران سلام مرا نیز بنویس اگر نامه ای می نویسی به خورشید سلام مرا نیز بنویس اگر نامه ای می نویسی به دریا سلام مرا با اگر، آه ، اما به مرغان دریا در آن جستجوها سلام مرا نیز بنویس سلامی پر از شوق پرواز از روزن آرزوها ضرب المثل آلمانی هست که می گه : انسان عاشق زیبایی نمی شه، بلکه اونچه عاشقش می شه در نظرش زیباست پیوست این مطلب من اضافه می کنم عاشق باید عاقل باشه و این جرقه اگه در دوطرف باشه (عشق+عقل) بی نظیره. خدای بزرگ نگهدارتون

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

سعديا مرد نكو نام نميرد هرگز

سلام به همه

عرض ادب و احترام

خدمت رسيدم اولين روز ارديبهشت سال ۹۰ خورشيدي رو به همه ي شما عزيزان تبريك بگم. البته دليل تبريك اينه كه امروز روز بزرگداشت سعدي هست. روحش شاد و روانش آرام

سعدي

مرکز سعدی شناسی ایران از سال ۱۳۸۱ روز اول اردیبهشت ماه را روز سعدی اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد

شعر «بنی‌آدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیام‌های فضاپیمای ویجر برای فضاهای دوردست فرستاده شده‌است این شعر به عنوان پیام برگزیده شده‌است. (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وب‌گاه ویجر، ناسا.) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.

    بنی آدم اعضای یک پیکرند        که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار        دگر عضو ها را نماند قرار

و دبیرکل سازمان یونسکو در سخنرانی خود این شعر را برای حضار خواند.

اشعار سعدی همچنین در فرشی که از سوی دولت ایران در سال ۲۰۰۵ به فراخور سال رسمی سازمان ملل برای گفت‌وگو میان تمدن‌ها به سازمان ملل اهدا شد بافته شده‌است.این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمی‌گذارددر محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان می‌گویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بوده‌است.

این شعر همچنین بر سردر تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک و نیز یونسکو نقش بسته‌است ولی در مورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد. از جمله، موسس مرکز سعدی‌شناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد می‌کند و معتقد است: «متاسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچ‌کس باور نمی‌کند و مردم واقعاً فکر می‌کنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شده‌است حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»

چاپ مصرع اول این شعر بر روی اسکناس‌های یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنش‌های رسانه‌ای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

به پاس كامنت زيباي سحاب عينا از اين دوست با محبت نقل مي كنم :

girls ans apple

دخترها مثل سيب هاي روي درخت هستند. بهترين هايشان در بالاترين نقطه درخت قرار دارند. پسرها نمي خواهند به بهترين ها برسند چون مي ترسند سقوط کنند و زخمي بشوند، بنابراين به سيب هاي پوسيده روي زمين که خوب نيستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا مي کنند. سيب هاي بالاي درخت فکر مي کنند مشکل ازآنهاست درحالي که آنها فوق العاده اند. آنها فقط بايد منتظر آمدن پسري بمانند که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بيايد


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

صداي پاي بهار

 

 

نوروز

اشعار بهاري و نوروزي

سعدي

 

درخت غچه برآورد و بلبلان مستند

جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستند

حريف مجلس ما خود هميشه دل مي برد

علي الخصوص كه پيرايه اي بر او بستند

بساط سبزه لگدكوب شد به پاي نشاط

ز بس كه عامي و عارف به رقص برجستند

يكي درخت گل اندر سراي خانه ماست

كه سروهاي چمن پيش قامتش پستند

به سرو گفت كسي، ميوه اي نمي آري

جواب داد كه آزادگان، تهي دستند

 نوروز

حافظ

صبا به تهنيت پير مي فروش آمد

كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد

هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي

درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار

كه غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد

به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش

كه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد

زفكر تفرقه باز آن تاشوي مجموع

به حكم آنكه جو شد اهرمن، سروش آمد

ز مرغ صبح ندانم كه سوسن آزاد

چه گوش كرد كه باده زبان خموش آمد

چه جاي صحبت نامحرم است مجلس انس

سر پياله بپوشان كه خرقه پوش آمد

زخانقاه به ميخانه مي رود حافظ

مگر زمستي زهد ريا به هوش امد

سال خرگوش مبارك 

(گل) شعر بهاريه

مولانا جلال الدين محمد بلخي

امروز روز شادي و امسال سال گل   

 نيكوست حال ما كه نكو باد حال گل

گل را مدد رسيد زگلزار روي دوست   

 تا چشم ما نبيند ديگر زوال گل

مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ   

 از كرّ و فرّ و رونق لطف و كمال گل

سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو  

اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل

جامه دران رسيد گل از بهر داد ما  

 زان مي دريم جامه به بوي وصال گل

گل آنجهاني است نگنجه درين جهان  

  در عالم خيال چه گنجد خيال گل

گل كيست؟ قاصديست ز بستان عقل و جان   

  گل چيست؟ رقعه ايست ز جاه و جمال گل

گيريم دامن گل و همراه گل شويم  

 رقصان همي رويم به اصل و نهان گل

اصل و نهال گل، عرق لطف مصطفاست   

  زان صدر، بدر گردد آنجا هلال گل

زنده كنند و باز پر و بال نو دهند    

هر چند بر كنيد شما پر و بال گل

مانند چار مرغ خليل از پي وفا   

 در دعوت بهار ببين امتثال گل

خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار 

 مي خند زير لب تو به زير ظلال گل

 نوروز

صائب تبريزي

 

از دل پرخون بلبل كي خبر دارد بهار   

  هر طرف چون لاله صد خونين جگر دارد بهار

از قماش پيرهن، غافل ز يوسف گشته اند 

  شكوه ها از مردم كوته نظر دارد بهار

خواب آسايش كجا آيد به چشم سيمتن   

 همچو بوي گل، عزيزي در سفر دارد بهار

از براي موشگافان در رگ هر سنبلي   

معني پيچيده چون موي كمر دارد بهار

هر زبان سبزه او ترجمان ديگري است    

 از خمير خاكيان، يكسر خبر دارد بهار

ناله بلبل كجا از خواب بيدارش كند  

 بالش نرمي كه از گل، زير سر دارد بهار

بسكه مي نالد ز شوق عالم بالا به خود  

 خاك را نزديك شد از جاي بر دارد بهار

 

دو رباعي بهاري

حيكم عمر خيام نيشابوري

 

بر چهره گل، نسيم نوروز خوش است 

 در طرف چمن، روي دل افروز خوش است

از دي كه گذشت هر چه گوئي خوش نيست    

خوش باش و ز دي مگو كه امروز خوش است

***

با دلبركي تازه تر از خرمن گل  

 از دست مده جام مي و دامن گل

زان پيشترك كه گردد از باد اجل 

 پيراهن عمر ما چو پيراهن گل

 

ميرزا عبدالقادر بيدل دهلوي

 

منتظران بهار، بوي شكفتن رسيد  

 مژه به گلها بريد، يار به گلشن رسيد

لمعه مهر ازل، بر در و ديوار تافت    

جام تجلي به دست، نور ز ايمن رسيد

تامه و پيغام را رسم تكلف نماند 

  فكر عبارت كراست معني روشن رسيد

زين چمنستان كنون، بستن مژگان خطاست  

  آينه صيقل زنيد ديده به ديدن رسيد

بيدل از اسرار عشق، هيچ كس آگاه نيست  

 گاه گذشتن گذشت، وقت رسيدن رسيد

با تشكر از سايت اميد وطن كه اين اشعار رو از روي اون برداشتم


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

مطالب گذشته

» پادشاه فصل ها: پاییز »» چهارشنبه 14 مهر 1400
» یک روز خوب رو می سازیم... »» شنبه 02 مرداد 1400
» سال نو مبارک »» دوشنبه 02 فروردین 1400
» سیستم پر حجم آلمانی »» پنجشنبه 09 اسفند 1397
» ورزش »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» تمرینات HIIT »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» اسفند و حال ایران »» سه شنبه 01 اسفند 1396
» وقتی دوستت دارم می گویی »» شنبه 10 تیر 1396
» روز زن مبارک »» پنجشنبه 26 اسفند 1395
» محرم »» جمعه 16 مهر 1395

تعداد صفحات : 3 صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ