من به ديني افتخار مي كنم كه حتي يك اصل مغاير با اصول پزشكي در آن نديدم

سلام بر همه ي دوستان خوب و بازديدكنندگاني كه علاقه اي به خوندن مطلب فعلي دارن

دين من



توضيح اينكه من قبلا دوست نداشتم از اين جور مطالب تو وبلاگم بنويسم اما هرچي بيشترمطالعه دارم وبيشتر مي گذره مي بينم اين مطالب ، دقيقا مطالبي هست كه دشمنان دوست نما د رمقابل ما ( اين ما يعني كساني كه حالا يه جورايي به دين اعتقاد دارن ) ازش استفاده مي كنن . انگليسي ها با اون سياست كثيفشون وهابيت رو راه انداختن و اين وهابيت دشمني و تفرقه بين شيعه و سني رو راه انداخت. خاطرات مستر همفر رو به ياد دارين؟

جايي خوندم كه گفته شده اسلام راه نفوذي نداره مگراز خود اسلام. يعني عزيز من كه مسلماني ، اگر اين آيه رو برات تفسير كنم ، اونطور كه سفسطه من خيلي به دليل وبرهان نزديك باشه، اونطور كه بتونم هدف خودم رو به تو بقبولونم، اونوقت تو به راه من خواهي آمد.

به حرفم فكر كن

به خواب خرگوشي نري

بيدار باش


من زماني استدلالم اين بود كه نبايد به صرف اينكه فلاني دينش اينه باهاش ارتباط داشت يا نداشت. اصلا دين رو از موضع زندگي حذف كردم تا با همه ارتباط داشته باشم. چه اونكه دين داشت و چه اونكه دين نداشت. همه رو به يك چشم مي ديدم.

كم كم گذشت. مي دوني من چي ديدم؟

مثلا آقا/خانم توده اي، مسيحي(نه اون مسيحيت اصيل) ، يهودي (نه اون يهودي انسان دوست و مومن) يا وهابي يا خيلي از فرقه هايي كه مخالف تبديل منفعت به مصلحت هستن،  وسيله اي كه مثلا تو كشور پاكستان ساخته مي شه رو نمي خرن. اونا اعتقاد دارن كه من با اين كار به جيب دولتي كمك مي كنم كه دوست دارم نباشه.

اونوقت وسيله اي مي سازن با امكانات بهتر وقيمت ارزونتر و البته خيال نكن از سر مهرورزي و انساندوستي، تو شكلاتا و آدامساشون و ... ماده اي مي ريزن كه باعث زوال حافظه ميشه، تو افتخار مي كني كه داري اجناستو از فلان كارخونه معروف تو فلان كشور مي خري اما نمي دوني سران سودجوي اون كشور علاقه ندارن سر به تنت نباشه و دارن آروم آروم نسلت رو از بين مي برن.

مرگ تدريجي فرهنگ

مرگ تدريجي غرور

مرگ تدريجي خودباوري

تو مي شي ابزار

تو مي شي ماشين

حتي تو همين محل كه زندگي مي كني مي شي اسباب خوشحالي قاتلت

من سال ها پيش تو كتابي خوندم كه افرادي هستن كه از زنداني ها استفاده مي كنن. اينطور كه ويروس ها و باكتري ها رو با دستكاري ژنتيك تغيير مي دن تا اونا نيروي بيماري زايي بيشتري پيدا كنن. بعد كه موفق شدن سعي مي كنن پادزهرشو بسازن. خوب حالا من هم زهر دارم و هم پادزهر. چاره پول درآوردن رو دارم. چيه؟ من بيماري رو در جايي شلوغ مثل مراكز خريد يا موسم حج يا گردهمايي ها به طريقي منتشر مي كنم . عده اي مي ميرن و بعد اعلام مي كنم : «حضرات من پادتن پيدا كردم». نتيجه چي مي شه؟ ... بله ، عده اي غير قابل تصور براي خريد به سراغ قاتلشون مي يان واز اون تشكر مي كنن و ازش يه سمبل معرفت و محبت و دوستي مي سازن.

به قول بزرگ ارزشمند، گل سرخي :

ما در كجاي دنيا ايستاده ايم؟؟؟؟؟؟؟؟

دنيا

اينجا مطلبي هست از سخنراني يكي از آقايون كه اسمشون رو فراموش كردم و اميدوارم بتونه براي شما قابل استفاده باشه. مي فرمايد:

بر اساس آن چیزی که به ما یاد دادند ما بر اثر علاقه مان و ایمانمان باید ظهور را نزدیک حس کنیم. اما جدای از این مقدمه که نزدیک بودن ظهور را همه باید از روی حس قوی خودشان به دلایل روانی در خودشان داشته باشند، سه نوع دلیل برای نزدیک بودن ظهور وجود دارد که یکی از دیگری مهمتر هست.

نوع اول از دلایل نزدیک بودن ظهور آقا امام زمان (عج) دلایل شهودی ست. دلایل شهودی یعنی چی؟ اولیا خدا از چه طریقی، نمیدانم ولی آنا خیلی چیزها رو میتوانند بفهمند؛ میفهمند و خبرش را میدهند به بعضی از اطرافیانشان، ومعمولا هم زیاد ابهامش رو باز نمی کنند. آیا از این جور اخبار استفاده می شود که ظهور نزدیک است ؟ ... به شدت!

نمونه های زیادی داریم از خبرهایی که عرفا در مورد شکل گیری انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و حتی رهبری آقا از سال های سال قبل از پیروزی انقلاب داده اند. به کرات حرفها و اشاراتی نقل شده که یک نمونه اشاره ای خدمتتان عرض می کنم.

با خداست، هیچکس نمی تواند وقت تعیین بکند ولی ما میتوانیم چیزهایی بشنویم. آیت الله ناصری که خیلی صریح از آیت الله بهجت نقل کردند که پیرمردهای این دوران هم ظهور را درک خواهند کرد. و به خود بنده دو نفر از علمای بزرگوا ر که هردو رو میشناسید از قول آقای بهجت گفته اند که ایشان اتفاقات عراق را مرتبط با قصه سفیانی می دانند.

 

به گروه دوم یعنی دلائل ظهور می پردازیم که شهودی نیستند و شامل اخباری هستند که در روایات از ائمه معصومین در مورد آخرالزمان آمده، و اگر بخواهیم همه را بگوییم خیلی مفصل می شود. در کتاب "بیان الائمه" (آخرین چاپ آن 23 سال پیش در بیروت بوده) که براساس روایات نوشته شده و در ان آمده است ،کشورهای کفر اسلحه ها و نیروهای نظامی خودشان را در خاور میانه و کشورهای اسلامی پیاده می کنند ولی وقتی می خواهند وارد عراق شوند با جنگ از جنوب وارد عراق می شوند و شهرها را یکی پس از دیگری می گیرند، تا بغداد؛ که بغداد رو عفوا ً و بدون درگیری تصرف می کنند و وارد بغداد می شوند. چون امرای بغداد از عمله های خود کشورهای غربی اند (لأن أمرائهم من عملائهم)، لذا بغداد را بدون گلوله می گیرند.

آیا شما این اتفاقات را ندیدید؟ و بعد در روایات نوشته تا چند سال در این کشور درگیری و خونریزی و هر چند ماه یک بار یه حاکم عوض می شود و بعد از 2 سال هم چه اتفاقی پیش می آید را نوشته و همه اینها را براساس روایات و تحقیق نوشته اند، چشم بندی که نیست، و شما دارید اینها رو می بینید.

ویا در اخبار آخرالزمان و ظهور داریم که اگر کسی که امیر حجاز یا عربستان شد، عبدالله باشد و این عبدالله مرد، دیگر هیچ فاصله ای با ظهور ندارید و شمارش معکوس برای ظهور رو خواهیم داشت؛ چالشهای عبدالله و آمریکا هم در اخبار وجود دارد و میتوانید ببینید...

ملک عبدالله بن عبدالعزیز  پادشاه عربستان

بزرگان اهل روایت و تاریخ فرمودند از علائم ظهور چیزی جز هفت هشت ماه قبل از ظهور باقی نمانده. این یعنی اینکه، علائمی که ظاهر نشده آنهایی هستند که اگر ظاهر بشود فوقش 2 ماه 3 ماه یا فوقش 6 ماه به ظهور مونده. بعضی جاهها این صحبتها رو که کردم، گفتن ببینید فلانی وقت تعیین کرده.

دوستان دقیق گوش نکردن که ببینن چی میگم ! میگن این حس رو در ما ایجاد میکنی؛ من میگم البته که ایجاد میکنم. و من وقتی موفق هستم که این حس رو حتی ایجاد کنم که این جمعه آقا میاد؛ حس رو حتی دوست دارم زودتر ازاین هم ایجاد کنم .

نوع سوم دلائل ظهور. نه دلایل شهودی خیلی مهمه و نه دلائل اخباری و حادثه ای ؛ بلکه دلائل نوع سوم که قواعد ظهور هستند خیلی مهم است. اما یکی دو نکته ... در روایات هست که وقتی ظهور رخ می دهدد مومنین تعجب میکنند و میگویند خیلی زودتر از آنی که ما فکر می کردیم شد. در روایت گاهی ما رو ترسوندن و گفتن آماده باشید برای ظهور که اگر ظهور رخ بدهد ، دیگر نمی توانید خیلی از آمادگیها رو آن موقع پیدا بکنید، پاکی روح، پاکی نفس، پاکی جان.

دلائل سوم نزدیک بودن ظهور که قواعد ظهوره ، شامل چه چیزهایی می شود؟ ا- ظلم فراوان می شود ، یعنی ظلم فاحش و علنی می شود.

2-یکی دیگر از قواعد ظهور، جدا شدن حق از باطل است. در جهان دارد این اتفاق می افتد؛ و حماقتها و فریب ها دارد از بین می رود . و شیعه در اینجا در اثر معرفت، حق رو از باطل تشخیص می دهد و نه در اثر کتک خوردن. مثلا خیلی ها تو عراق که فکر میکردند که آمریکا منجیه، فهمیدند که امریکا منجی نبوده. یه دختر آمریکایی تو فلسطین میاد از حق دفاع کنه که توسط تانکهای اسرائیلی له می شود، و اخبارش تمام امریکا را می لرزاند؛ تو جامعه شیعی مسلمان خودمان هم همین طور ، غربال عجیبی دارد صورت میگیرد.

3- ذکر و یاد امام زمان (ع) زیاد می شود ، ذکر و یاد درست و حسابی ... که دشمنان آقا امام زمان (عج) و خیلی ها سعی کردند این را از بین ببرند.

یکی از نکات جالب رو به عنوان حسن ختام بگویم ؛ آقا امام صادق ( ع) فرمودند که در آخرالزمان مواظب بیرقهای الکی باشید که ادعا میکنند منجی عالم هستند ، رهبر جهان اسلام هستند . یکی از شیعیان پرسید چی کار کنیم که منحرف نشیم، امام صا دق (ع) گوشه پرده خیمه رو که ظاهرا در صحرای منا بودند بالا زدند و افتاب اومد تو ،فرمودند شیعیان ما آخرالزمان اشتباه نمی کنند و خط را می شناسند؛ شما می دانستید صدام یکی از همین بیرقهای الکی رهبری جهان اسلام بود؟ باور می کنید؟ یا بن لادن... ، یکی از پرچمهای دروغین دیگر سرهنگ قذافی است که خودش را رهبر جهان اسلام می داند.

آقای کورانی از علمای لبنان و مولف کتاب عصر ظهور که ما 25 سال پیش کتاب ایشان رو می خواندیم تعجب میکردیم؛ ایشان زمانی که جنگ ایران و عراق هنوز شروع نشده بوده، نوشته بودند که عتبات(کربلا و نجف) مورد هجوم دشمنان قرار میگیرند، شیعیان کشته می شوند و رهبری ایران نیروهای مسلح خودش رو آماده دارد ولی دخالت نمی کند و بعد آقای کورانی مینویسند: من تعجب می کنم که چرا رهبری ایران دخالت نمی کند و مثلا نجف را نجات نمی دهد از دست دشمنان و میگوید این دلیلش برای من معلوم نیست ، احتمالا فرمان مستقیم از امام زمان (ع) دارد و یا می خواهد در آستانه ظهور سربازانش را حفظ کند برای ظهور و ...

دقیقِ سخنان حضرت آیت الله بهجت در دو سال پیش تابستان که به حاج آقا ابو ترابی فرموده بودند و ایشون به من فرموده بودند ،بنده عرض میکنم خدمت شما ...

حاج آقا ابوترابی فرمودند ؛ایشون کسالتی داشتند براشون دکتر بردیم ، نشسته بودیم ...بعد اینکه دکترا رفتند ایشون بیهوا برگشتن رو به من و فرمودن که آدم از طرفی باید دعا کنه برای نزدیک شدن فرج و از طرفی بلاهایی که در راهه، بلاهای سفیانی . اینا رو آدم چه جوری تحمل بکنه ، آدم نمیدونه که از خدا مرگ خودشو بخواد و یا بخواد زنده بمونه و ظهور آقا رو ببینه، بلایای آستانه ظهور رو چی کار بکنه؟

 بيا اي گل نرگس


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

خوابي يا بيدار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سوال

يه جايي يادمه تو يه فيلمي دو تا دكتر با هم حرف مي زدن. مي گفتن: يادت باشه براي اينكه دكتر خوبي باشي نبايد بيماري رو درمان كني... بلكه بايد اونو كنترل كني وگرنه بيكار مي شي... روشنه؟

قضاوت و نتيجه گيري رو ميذارم به عهده ي عزيزي كه اين مطلب رو خوندي.


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

به دوست عزیزم سارا

تقديم به دوست، همشهري و هم باشگاهي خوبم كه خيلي وقته دلم براي خنده هاش تنگ شده . تو اين پُست اول از همه از سارا رسما عذر خواهي مي كنم:

سارا جان منو ببخش كه ناخواسته ناراحتت كردم و قلبت به درد اومد. واقعا ازت معذرت مي خوام و مي خوام بدوني من دركت مي كنم و از اين بابت بسيار شرمندتم.

و اما اينجا بايد بگم : القصه :

 

شبي ياد دارم كه چشمم نخفت

شنيدم كه پروانه با شمع گفت

كه من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گريه و سوز باري چراست؟

بگفت اي هوادار مسكين من

برفت انگبين يار شيرين من

چو شيريني از من به در مي رود

چو فرهادم آتش به سر مي رود

هم يگفت وهر لحظه سيلاب درد

فرو مي دويدش به رخسار زرد

كه اي مدعي عشق  كار تو نيست

كه نه صبر داري  نه ياراي ايست

تو بگريزي از پيش يك شعله خام

من استاده ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

همه شب دراين گفت و گو بود شمع

به ديدار او وقت اصحاب جمع

نرفته از شب همچنان بهره اي

كه ناگه بكشتش پري چهره اي

همي گفت و مي رفت دودش به سر

همين بود پايان عشق ، اي پسر

ره اين است اگر خواهي آموختن

به كشتن فرج يابي از سوختن

مكن گريه بر گور مقتول دوست

قل الحمدلله كه مقبول اوست

اگر عاشقي سر مشوي از مرض

چو سعدي فرو شوي دست از غرض

قدايي ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تير بارند و سنگ

به دريا مرو گفتمت زينهار

و گر مي روي تن به طوفان سپار

دوستي

اين شعر زيبا از بوستان سعدي در باب عشق هست. و ا ما دليل ذكر اين شعر در اينجا؛ زماني دوست داشتم راجع به موضوع دوست داشتن و عاشق شدن بنويسم . اما ديدم اطرافيانم هيچ كدوم رو به درستي انجام نمي دن. (البته خود من ازاين قاعده مستثني نيستم)  مخلص كلام اينكه فرق بين دوست داشتن و عشق رو بهتره اينجا بيان كنم، قبلش براي روشن تر شدن موضوع اين طور

 مي گم :‌

تفاوت قسط و عدل چيه :

عدل و عدالت يعني برقراري قرارداد و رعايت مفاد قرار داد. يعني بنده خدايي براي كار بره جايي بهش بگن شما مثلا 8 ساعت در روز كار كن و انقدر حقوق بگير. قرارداد بنويسن و امضاء كنن و به تبع اونو اجرا كنن. ممكنه اون آدم در اين ساعات خيلي بيشتر از اونكه فكرشو بكنه كار كنه اما چون قبلا سر موضوع درآمد با هم توافق كردن به نسبت حقوق كمتري بگيره يا برعكس. به اين مي گن عدالت . بر اين اساس عادل ترين دادگاه در دنيا انگلستان هست كه به تمام مفاد قانونيش عمل مي كنه. اما قسط:‌

قسط يعني خانم/آقاي عزيز شما 8 ساعت در روز بيا و كار كن. و شما مي ري و بعد به اندازه كاري كه مي كني بهت حقوق مي ده. اگر زياد كار كرده باشي زياد حقوق مي گيري و اگر كم باشه كم. اين يعني عين عدالت . يعني هر چيزي به اندازه خودش.

نتيجه :

دوستي

كسي گفت پروانه را كاي حقير

برو دوستي درخور خويش گير

رهي رو كه بيني طريق رجا

تو و مهر شمع از كجا تا كجا؟

سمندر نه اي، گرد آتش مگرد

كه مردانگي بايد، آنگه نبرد

ز خورشيد پنهان شود موش كور

كه جهل است با آهنين پنجه زور

كسي را كه داني كه خصم تو اوست

نه از عقل باشد گرفتن به دوست

تو را كس نگويد نكو مي كني

كه جان در سرو كار او مي كني

گدايي كه از پادشه خواست دخت

قفا خورد و سوداي بيهوده پخت

كجا در حساب آرد او چون تو دوست

كه روي ملوك و سلاطين در اوست ؟

مپندار كو در چنان مجلسي

مدارا كند با چو تو مفلسي

وگر با همه خلق نر مي كند مي كند

تو بيچاره اي با تو گرمي كند

نگه كن كه پروانه سوزناك

چه گفت ، اي عجب گر بسوزم چه باك ؟

مرا چون خليل آتشي در دل است

كه پنداري اين شعله بر من گل است

نه دل دامن دلستان مي كشد

كه مهرش گريبان جان مي كشد

نه خود را بر آتش به خود مي زنم

كه زنجير شوق است در گردنم

مرا همچنان دور بودم كه سخت

نه اين دم كه آتش به من در فروخت

وقتي به معناي اين دو كلمه خوب فكر كني مي بيني دوست داشتن مثل قسطه و عاشق شدن مثل عدل. عاشقي مي تونه يك طرفه باشه. عاشق آدم خودخواهيه و رقيب رو نمي تونه ببينه. عاشق نسبت به معايب معشوق كور و كره. عاشق در تصميم گيري هاش دچار اشتباه مي شه چون منطق رو براي مدتي از ياد برده و احساس محضه. عاشق آسيب پذيرتر از انسانيه كه دچار جراحت سختي شده چون توان تحمل ديدن آسيب ديدگي رو براي معشوق نداره. وا مصيبتا كه اين عشق يك طرفش زور بيشتري داشته باشه كه زندگي مي شه عذاب.

دوست داشتن چي ؟ دوست داشتن يعني من كار مي كنم براي تو . ميام به ديدنت به خاطر تو. من بي بهانه دوستت دارم و به خاطرت هر كاري كه در توانم باشه انجام مي دم. در اين اثنا اگه تو عيبي داشته باشي بهت گوشزد مي كنم تا بهتر بشي و اگر براي دوستي يا زندگيت فرد مناسبي پيدا كردي بهت كمك مي كنم كه بهش برسي. دوست داشتن مثل محبت پدر و مادره. گاهي باهات تندي مي كنه. گاهي در آغوشت مي كشه و گاهي ازت مي رنجه . هيچ پدر و مادري نيست كه عيب فرزندش رو پنهان كنه چون ترس از اين داشته باشه كه نكنه از گفتنش برنجه ، چرا؟ چون دوسش دارن. دوست داشتن يعني استفاده از منطق در تصميم گيري ها. دوست داشتن يعني لذت بردن از زندگي . ساختن محيطي بي دغدغه. دوست داشتن يعني آرامش ،‌ايثار ، فداكاري.

همونطور كه به دوست خوب نيمكت نشينم گفتم ، چقدر اين سخت دكتر شريعتي زيباست كه فرمود :

«خدايا به هر كه دوست تر مي داري بياموز كه دوست داشتن از عشق برتر است»

و اما پايان:

ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست

بر عارفان جز خدا هيچ نيست

توان گفتن اين با حقايق شناس

ولي خرده گيرند اهل قياس

كه پس آسمان و زمين چيستند ؟

بني آدم و دام و دد كيستند ؟

پسنديده پرسيدي اي هوشمند

بگويم گر آيد جوابت پسند

نه هامون و دريا و كوه و فلك

پري و آدمي زاد و ديو و ملك

همه هر چه هستند از آن كمترند

كه با هستيش نام هستي برند

عظيم است پيش تو دريا به موج

بلندست خورشيد تابان به اوج

ولي اهل صورت كجا پي برند

كه ارباب معني به ملكي درند

كه گر آفتاب است يك ذره نيست

وگر هفت درياست يك قطره نيست

چو سلطان عزت علم بر كشد

جهان سر به جيب عدم دركشد

 

 

من اين وبلاگو براي خودم نساختم ، اين وب هديه اي تقديم به اونه. كسي كه بهش مي گم ماهي. ماهي آدم بسيار مهربونيه. بي نظير ترين آدم روي زمين. صداي سه تارش مث مسكّنه وقتي من سردردم يا غمگينم. ماهي يكي از زيباترين مخلوقات خداست ، يك فرشته در كالبد انسان ، كسي كه دو سال افتخار دوستيشو داشتم.

در قبال ماهي من زيادي از منطق استفاده كردم ...

ديگه همديگه رو نداريم...

سارا من تنهايي رو بيشتر از هر كسي تو دنيا حس كردم. تنهايي نه از اين تنهايي هاي سوسولي از روي بي دردي. من وقتي عكس سال رو ديدم (عكس بچه اي كه تو سودان در اثر قحطي تبديل به پوست استخوان شده بوده و اون سال قحطي اومده بود و اين كودك توان رفتن به كمپ سازمان ملل رو نداشت و لاشخور پشت سرش نشسته بود و منتظر مرگش بود ... و اين وسط يك عكاس فقط ازش عكس گرفت و جايزه برد و بعد از شدت افسردگي اين عكاس سه ماه بعد خودكشي كرد... ) وقتي بود كه به جنوب نظري كردم(مردمي كه با بطري هاي آب معدني براي خودشون چيزي شبيه كفش مي ساختن. كسايي كه تو حلبي آباد ها زندگي مي كردن...) من تنهايي رو وقتي حس كردم كه هامون براي مدتي خشك شد. وقتي كه ديدم درياچه اروميه خشك شد. وقتي كه قرآن رو به آتش كشيدن. وقتي كه انتخابات شد و احزاب به جون هم افتادن و اين وسط طرفداراي عاشق و دو آتيشه به خاك و خون كشيده شدن. وقتي كه قمري تو حياط خونه از سرما يخ زد. وقتي تنهايي رو ديدم كه مردي تو زير گذر بر اثر سرما يخ زده بود. وقتي تنهايي رو حس كردم كه اشك دوستم رو ديدم كه پدرش به قيمت اقساطش اونو كرايه داد. تنهايي رو وقتي ديدم كه آزيتا فوت شد و احزاب سودجو ازش پلي ساختن براي صعود. تنهايي رو وقتي ديدم كه ديدم براي گريه كردن هم جايي ندارم.

سارا من اشتباه كردم. من مث تو نيستم. من هميشه در اشتباهم. اين افكار مزخرفن و همين طرز فكر باعث شده كه دوستان زيادي نداشته باشم. من براي عاشقي و زيبايي هاش چيزي در وجودم ندارم. دركت نكردم . تو ازم نرنج. تنهام نزار. دوستم بمون و از اين حرفايي كه امروز گفتم كلا فراموش كن

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

مطالب گذشته

» پادشاه فصل ها: پاییز »» چهارشنبه 14 مهر 1400
» یک روز خوب رو می سازیم... »» شنبه 02 مرداد 1400
» سال نو مبارک »» دوشنبه 02 فروردین 1400
» سیستم پر حجم آلمانی »» پنجشنبه 09 اسفند 1397
» ورزش »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» تمرینات HIIT »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» اسفند و حال ایران »» سه شنبه 01 اسفند 1396
» وقتی دوستت دارم می گویی »» شنبه 10 تیر 1396
» روز زن مبارک »» پنجشنبه 26 اسفند 1395
» محرم »» جمعه 16 مهر 1395

تعداد صفحات : 3 صفحه قبل 1 2 3
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ