تقديم به همه مردماني كه با وجداني بيدار و روحي سرشار از انسانيت زندگي مي كنند:
با صدای بیصدا،
مث یه کوه، بلند،
مث یه خواب، کوتاه،
یه مرد بود، یه مرد!
با دستای فقیر،
با چشمای محروم،
با پاهای خسته،
یه مرد بود، یه مرد!
شب، با تابوت سیاه
نشس توی چشماش،
خاموش شد ستاره،
افتاد روی خاک.
سایهش هم نمیموند
هرگز پشت سرش،
غمگین بود و خسته،
تنهای تنها!
با لبهای تشنه
به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره... قطره... قطرهی آب... قطرهی آب!
در شب بیتپش،
این طرف، اون طرف
میافتاد تا بشنفه
صدا... صدا... صدای پا... صدای پا!
امتیاز : | نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5 |
مطالب مرتبط
پادشاه فصل ها: پاییز
یک روز خوب رو می سازیم...
روز زن مبارک
محرم
باز باران
من برگشتم :)
و اما بهمن ماه ...
آرامشم تویی
اثرات سرب در بدن انسان
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست