به دوست عزیزم سارا

تقديم به دوست، همشهري و هم باشگاهي خوبم كه خيلي وقته دلم براي خنده هاش تنگ شده . تو اين پُست اول از همه از سارا رسما عذر خواهي مي كنم:

سارا جان منو ببخش كه ناخواسته ناراحتت كردم و قلبت به درد اومد. واقعا ازت معذرت مي خوام و مي خوام بدوني من دركت مي كنم و از اين بابت بسيار شرمندتم.

و اما اينجا بايد بگم : القصه :

 

شبي ياد دارم كه چشمم نخفت

شنيدم كه پروانه با شمع گفت

كه من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گريه و سوز باري چراست؟

بگفت اي هوادار مسكين من

برفت انگبين يار شيرين من

چو شيريني از من به در مي رود

چو فرهادم آتش به سر مي رود

هم يگفت وهر لحظه سيلاب درد

فرو مي دويدش به رخسار زرد

كه اي مدعي عشق  كار تو نيست

كه نه صبر داري  نه ياراي ايست

تو بگريزي از پيش يك شعله خام

من استاده ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

همه شب دراين گفت و گو بود شمع

به ديدار او وقت اصحاب جمع

نرفته از شب همچنان بهره اي

كه ناگه بكشتش پري چهره اي

همي گفت و مي رفت دودش به سر

همين بود پايان عشق ، اي پسر

ره اين است اگر خواهي آموختن

به كشتن فرج يابي از سوختن

مكن گريه بر گور مقتول دوست

قل الحمدلله كه مقبول اوست

اگر عاشقي سر مشوي از مرض

چو سعدي فرو شوي دست از غرض

قدايي ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تير بارند و سنگ

به دريا مرو گفتمت زينهار

و گر مي روي تن به طوفان سپار

دوستي

اين شعر زيبا از بوستان سعدي در باب عشق هست. و ا ما دليل ذكر اين شعر در اينجا؛ زماني دوست داشتم راجع به موضوع دوست داشتن و عاشق شدن بنويسم . اما ديدم اطرافيانم هيچ كدوم رو به درستي انجام نمي دن. (البته خود من ازاين قاعده مستثني نيستم)  مخلص كلام اينكه فرق بين دوست داشتن و عشق رو بهتره اينجا بيان كنم، قبلش براي روشن تر شدن موضوع اين طور

 مي گم :‌

تفاوت قسط و عدل چيه :

عدل و عدالت يعني برقراري قرارداد و رعايت مفاد قرار داد. يعني بنده خدايي براي كار بره جايي بهش بگن شما مثلا 8 ساعت در روز كار كن و انقدر حقوق بگير. قرارداد بنويسن و امضاء كنن و به تبع اونو اجرا كنن. ممكنه اون آدم در اين ساعات خيلي بيشتر از اونكه فكرشو بكنه كار كنه اما چون قبلا سر موضوع درآمد با هم توافق كردن به نسبت حقوق كمتري بگيره يا برعكس. به اين مي گن عدالت . بر اين اساس عادل ترين دادگاه در دنيا انگلستان هست كه به تمام مفاد قانونيش عمل مي كنه. اما قسط:‌

قسط يعني خانم/آقاي عزيز شما 8 ساعت در روز بيا و كار كن. و شما مي ري و بعد به اندازه كاري كه مي كني بهت حقوق مي ده. اگر زياد كار كرده باشي زياد حقوق مي گيري و اگر كم باشه كم. اين يعني عين عدالت . يعني هر چيزي به اندازه خودش.

نتيجه :

دوستي

كسي گفت پروانه را كاي حقير

برو دوستي درخور خويش گير

رهي رو كه بيني طريق رجا

تو و مهر شمع از كجا تا كجا؟

سمندر نه اي، گرد آتش مگرد

كه مردانگي بايد، آنگه نبرد

ز خورشيد پنهان شود موش كور

كه جهل است با آهنين پنجه زور

كسي را كه داني كه خصم تو اوست

نه از عقل باشد گرفتن به دوست

تو را كس نگويد نكو مي كني

كه جان در سرو كار او مي كني

گدايي كه از پادشه خواست دخت

قفا خورد و سوداي بيهوده پخت

كجا در حساب آرد او چون تو دوست

كه روي ملوك و سلاطين در اوست ؟

مپندار كو در چنان مجلسي

مدارا كند با چو تو مفلسي

وگر با همه خلق نر مي كند مي كند

تو بيچاره اي با تو گرمي كند

نگه كن كه پروانه سوزناك

چه گفت ، اي عجب گر بسوزم چه باك ؟

مرا چون خليل آتشي در دل است

كه پنداري اين شعله بر من گل است

نه دل دامن دلستان مي كشد

كه مهرش گريبان جان مي كشد

نه خود را بر آتش به خود مي زنم

كه زنجير شوق است در گردنم

مرا همچنان دور بودم كه سخت

نه اين دم كه آتش به من در فروخت

وقتي به معناي اين دو كلمه خوب فكر كني مي بيني دوست داشتن مثل قسطه و عاشق شدن مثل عدل. عاشقي مي تونه يك طرفه باشه. عاشق آدم خودخواهيه و رقيب رو نمي تونه ببينه. عاشق نسبت به معايب معشوق كور و كره. عاشق در تصميم گيري هاش دچار اشتباه مي شه چون منطق رو براي مدتي از ياد برده و احساس محضه. عاشق آسيب پذيرتر از انسانيه كه دچار جراحت سختي شده چون توان تحمل ديدن آسيب ديدگي رو براي معشوق نداره. وا مصيبتا كه اين عشق يك طرفش زور بيشتري داشته باشه كه زندگي مي شه عذاب.

دوست داشتن چي ؟ دوست داشتن يعني من كار مي كنم براي تو . ميام به ديدنت به خاطر تو. من بي بهانه دوستت دارم و به خاطرت هر كاري كه در توانم باشه انجام مي دم. در اين اثنا اگه تو عيبي داشته باشي بهت گوشزد مي كنم تا بهتر بشي و اگر براي دوستي يا زندگيت فرد مناسبي پيدا كردي بهت كمك مي كنم كه بهش برسي. دوست داشتن مثل محبت پدر و مادره. گاهي باهات تندي مي كنه. گاهي در آغوشت مي كشه و گاهي ازت مي رنجه . هيچ پدر و مادري نيست كه عيب فرزندش رو پنهان كنه چون ترس از اين داشته باشه كه نكنه از گفتنش برنجه ، چرا؟ چون دوسش دارن. دوست داشتن يعني استفاده از منطق در تصميم گيري ها. دوست داشتن يعني لذت بردن از زندگي . ساختن محيطي بي دغدغه. دوست داشتن يعني آرامش ،‌ايثار ، فداكاري.

همونطور كه به دوست خوب نيمكت نشينم گفتم ، چقدر اين سخت دكتر شريعتي زيباست كه فرمود :

«خدايا به هر كه دوست تر مي داري بياموز كه دوست داشتن از عشق برتر است»

و اما پايان:

ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست

بر عارفان جز خدا هيچ نيست

توان گفتن اين با حقايق شناس

ولي خرده گيرند اهل قياس

كه پس آسمان و زمين چيستند ؟

بني آدم و دام و دد كيستند ؟

پسنديده پرسيدي اي هوشمند

بگويم گر آيد جوابت پسند

نه هامون و دريا و كوه و فلك

پري و آدمي زاد و ديو و ملك

همه هر چه هستند از آن كمترند

كه با هستيش نام هستي برند

عظيم است پيش تو دريا به موج

بلندست خورشيد تابان به اوج

ولي اهل صورت كجا پي برند

كه ارباب معني به ملكي درند

كه گر آفتاب است يك ذره نيست

وگر هفت درياست يك قطره نيست

چو سلطان عزت علم بر كشد

جهان سر به جيب عدم دركشد

 

 

من اين وبلاگو براي خودم نساختم ، اين وب هديه اي تقديم به اونه. كسي كه بهش مي گم ماهي. ماهي آدم بسيار مهربونيه. بي نظير ترين آدم روي زمين. صداي سه تارش مث مسكّنه وقتي من سردردم يا غمگينم. ماهي يكي از زيباترين مخلوقات خداست ، يك فرشته در كالبد انسان ، كسي كه دو سال افتخار دوستيشو داشتم.

در قبال ماهي من زيادي از منطق استفاده كردم ...

ديگه همديگه رو نداريم...

سارا من تنهايي رو بيشتر از هر كسي تو دنيا حس كردم. تنهايي نه از اين تنهايي هاي سوسولي از روي بي دردي. من وقتي عكس سال رو ديدم (عكس بچه اي كه تو سودان در اثر قحطي تبديل به پوست استخوان شده بوده و اون سال قحطي اومده بود و اين كودك توان رفتن به كمپ سازمان ملل رو نداشت و لاشخور پشت سرش نشسته بود و منتظر مرگش بود ... و اين وسط يك عكاس فقط ازش عكس گرفت و جايزه برد و بعد از شدت افسردگي اين عكاس سه ماه بعد خودكشي كرد... ) وقتي بود كه به جنوب نظري كردم(مردمي كه با بطري هاي آب معدني براي خودشون چيزي شبيه كفش مي ساختن. كسايي كه تو حلبي آباد ها زندگي مي كردن...) من تنهايي رو وقتي حس كردم كه هامون براي مدتي خشك شد. وقتي كه ديدم درياچه اروميه خشك شد. وقتي كه قرآن رو به آتش كشيدن. وقتي كه انتخابات شد و احزاب به جون هم افتادن و اين وسط طرفداراي عاشق و دو آتيشه به خاك و خون كشيده شدن. وقتي كه قمري تو حياط خونه از سرما يخ زد. وقتي تنهايي رو ديدم كه مردي تو زير گذر بر اثر سرما يخ زده بود. وقتي تنهايي رو حس كردم كه اشك دوستم رو ديدم كه پدرش به قيمت اقساطش اونو كرايه داد. تنهايي رو وقتي ديدم كه آزيتا فوت شد و احزاب سودجو ازش پلي ساختن براي صعود. تنهايي رو وقتي ديدم كه ديدم براي گريه كردن هم جايي ندارم.

سارا من اشتباه كردم. من مث تو نيستم. من هميشه در اشتباهم. اين افكار مزخرفن و همين طرز فكر باعث شده كه دوستان زيادي نداشته باشم. من براي عاشقي و زيبايي هاش چيزي در وجودم ندارم. دركت نكردم . تو ازم نرنج. تنهام نزار. دوستم بمون و از اين حرفايي كه امروز گفتم كلا فراموش كن

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

برچسب ها : نوشته شده توسط پاییز ,

مطالب مرتبط
پادشاه فصل ها: پاییز
یک روز خوب رو می سازیم...
روز زن مبارک
محرم
باز باران
من برگشتم :)
و اما بهمن ماه ...
آرامشم تویی
اثرات سرب در بدن انسان
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش


مطالب گذشته

» پادشاه فصل ها: پاییز »» چهارشنبه 14 مهر 1400
» یک روز خوب رو می سازیم... »» شنبه 02 مرداد 1400
» سال نو مبارک »» دوشنبه 02 فروردین 1400
» سیستم پر حجم آلمانی »» پنجشنبه 09 اسفند 1397
» ورزش »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» تمرینات HIIT »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» اسفند و حال ایران »» سه شنبه 01 اسفند 1396
» وقتی دوستت دارم می گویی »» شنبه 10 تیر 1396
» روز زن مبارک »» پنجشنبه 26 اسفند 1395
» محرم »» جمعه 16 مهر 1395

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ