از خدا زیاد می پرسم: تولد من برای چی بود؟ و جوابش رو شاید گاهی تو روزمرگی هام فراموش کردم...
یادم نیست شب بود یا روز، یادم نیست اولین چیزی که دیدم یا اولین کسی که دیدم ، چی یا کی بود،
یادم نیست اولین صدایی که شنیدم صدای چی بود...
یادم نیست چطور اولین گام رو برداشتم ...
یادم نیست چی شد که شروع کردم به فهمیدن زبان و خودم صحبت کردم...
یادم نیست...
من از تولدم تا ۵ سالگیم هیچ چیزی به خاطر ندارم
اما یادم هست که خدا سایه پدر و مادر رو روی سرم قرار داد که اگرچه ۲۹ سال هست که هنوز به تفاهم نرسیدیم اما وجودشون باعث دلگرمی منه
یادم رفت هر روز بهش بگم شکرت که هستی و شکرت که هستن
یادم رفت ، بهت بگم که تو اوج عاشقی تو بال پرواز منی
ای سحر سرود من ،
ای همه تار و پود من ،
بار دگر مرا ببخش،
یادم رفت ، یادم رفت
...
یادم رفت بپرسم از : حال و احوال دلم
یادم رفت نظر کنم : به غصه و حال دلم
ای تو هم توان من
توان بی نشان من
بار دگر مرا ببخش
یادم رفت یادم رفت
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
مطالب مرتبط
پادشاه فصل ها: پاییز
یک روز خوب رو می سازیم...
روز زن مبارک
محرم
باز باران
من برگشتم :)
و اما بهمن ماه ...
آرامشم تویی
اثرات سرب در بدن انسان
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست