پريشانم...

خداوند

پریشانم

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

می‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت

خداوندا تو مسئولی

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است


چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : زیبایی ,

از سخنان مرد بزرگي به نام آقاي دولابي

اين رحمت واسعه حق تعالي است که مدام براي ما راه باز مي‏کند. آن مغفرت واسعه حق تعالي است که اين راه‏ها را باز کرده براي اينکه هيچ انساني که رو به سوي او آورده است،محروم برنگردد

خداي مهربان

پدر چهار تا بچه این‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم. می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.
یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت. یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که هم ‌این‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.
آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد. ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد . زرنگ  باش. خنگ نباش. گيج نباش. شرور كه نيستي الحمدلله. گيج و خنگ هم نباش. زرنگ باش، نگاه كن پشت پرده رد تنش را ببين و بخند و كار خوب كن. خانه را مرتب كن


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : زیبایی ,

من به ديني افتخار مي كنم كه حتي يك اصل مغاير با اصول پزشكي در آن نديدم

سلام بر همه ي دوستان خوب و بازديدكنندگاني كه علاقه اي به خوندن مطلب فعلي دارن

دين من



توضيح اينكه من قبلا دوست نداشتم از اين جور مطالب تو وبلاگم بنويسم اما هرچي بيشترمطالعه دارم وبيشتر مي گذره مي بينم اين مطالب ، دقيقا مطالبي هست كه دشمنان دوست نما د رمقابل ما ( اين ما يعني كساني كه حالا يه جورايي به دين اعتقاد دارن ) ازش استفاده مي كنن . انگليسي ها با اون سياست كثيفشون وهابيت رو راه انداختن و اين وهابيت دشمني و تفرقه بين شيعه و سني رو راه انداخت. خاطرات مستر همفر رو به ياد دارين؟

جايي خوندم كه گفته شده اسلام راه نفوذي نداره مگراز خود اسلام. يعني عزيز من كه مسلماني ، اگر اين آيه رو برات تفسير كنم ، اونطور كه سفسطه من خيلي به دليل وبرهان نزديك باشه، اونطور كه بتونم هدف خودم رو به تو بقبولونم، اونوقت تو به راه من خواهي آمد.

به حرفم فكر كن

به خواب خرگوشي نري

بيدار باش


من زماني استدلالم اين بود كه نبايد به صرف اينكه فلاني دينش اينه باهاش ارتباط داشت يا نداشت. اصلا دين رو از موضع زندگي حذف كردم تا با همه ارتباط داشته باشم. چه اونكه دين داشت و چه اونكه دين نداشت. همه رو به يك چشم مي ديدم.

كم كم گذشت. مي دوني من چي ديدم؟

مثلا آقا/خانم توده اي، مسيحي(نه اون مسيحيت اصيل) ، يهودي (نه اون يهودي انسان دوست و مومن) يا وهابي يا خيلي از فرقه هايي كه مخالف تبديل منفعت به مصلحت هستن،  وسيله اي كه مثلا تو كشور پاكستان ساخته مي شه رو نمي خرن. اونا اعتقاد دارن كه من با اين كار به جيب دولتي كمك مي كنم كه دوست دارم نباشه.

اونوقت وسيله اي مي سازن با امكانات بهتر وقيمت ارزونتر و البته خيال نكن از سر مهرورزي و انساندوستي، تو شكلاتا و آدامساشون و ... ماده اي مي ريزن كه باعث زوال حافظه ميشه، تو افتخار مي كني كه داري اجناستو از فلان كارخونه معروف تو فلان كشور مي خري اما نمي دوني سران سودجوي اون كشور علاقه ندارن سر به تنت نباشه و دارن آروم آروم نسلت رو از بين مي برن.

مرگ تدريجي فرهنگ

مرگ تدريجي غرور

مرگ تدريجي خودباوري

تو مي شي ابزار

تو مي شي ماشين

حتي تو همين محل كه زندگي مي كني مي شي اسباب خوشحالي قاتلت

من سال ها پيش تو كتابي خوندم كه افرادي هستن كه از زنداني ها استفاده مي كنن. اينطور كه ويروس ها و باكتري ها رو با دستكاري ژنتيك تغيير مي دن تا اونا نيروي بيماري زايي بيشتري پيدا كنن. بعد كه موفق شدن سعي مي كنن پادزهرشو بسازن. خوب حالا من هم زهر دارم و هم پادزهر. چاره پول درآوردن رو دارم. چيه؟ من بيماري رو در جايي شلوغ مثل مراكز خريد يا موسم حج يا گردهمايي ها به طريقي منتشر مي كنم . عده اي مي ميرن و بعد اعلام مي كنم : «حضرات من پادتن پيدا كردم». نتيجه چي مي شه؟ ... بله ، عده اي غير قابل تصور براي خريد به سراغ قاتلشون مي يان واز اون تشكر مي كنن و ازش يه سمبل معرفت و محبت و دوستي مي سازن.

به قول بزرگ ارزشمند، گل سرخي :

ما در كجاي دنيا ايستاده ايم؟؟؟؟؟؟؟؟

دنيا

اينجا مطلبي هست از سخنراني يكي از آقايون كه اسمشون رو فراموش كردم و اميدوارم بتونه براي شما قابل استفاده باشه. مي فرمايد:

بر اساس آن چیزی که به ما یاد دادند ما بر اثر علاقه مان و ایمانمان باید ظهور را نزدیک حس کنیم. اما جدای از این مقدمه که نزدیک بودن ظهور را همه باید از روی حس قوی خودشان به دلایل روانی در خودشان داشته باشند، سه نوع دلیل برای نزدیک بودن ظهور وجود دارد که یکی از دیگری مهمتر هست.

نوع اول از دلایل نزدیک بودن ظهور آقا امام زمان (عج) دلایل شهودی ست. دلایل شهودی یعنی چی؟ اولیا خدا از چه طریقی، نمیدانم ولی آنا خیلی چیزها رو میتوانند بفهمند؛ میفهمند و خبرش را میدهند به بعضی از اطرافیانشان، ومعمولا هم زیاد ابهامش رو باز نمی کنند. آیا از این جور اخبار استفاده می شود که ظهور نزدیک است ؟ ... به شدت!

نمونه های زیادی داریم از خبرهایی که عرفا در مورد شکل گیری انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و حتی رهبری آقا از سال های سال قبل از پیروزی انقلاب داده اند. به کرات حرفها و اشاراتی نقل شده که یک نمونه اشاره ای خدمتتان عرض می کنم.

با خداست، هیچکس نمی تواند وقت تعیین بکند ولی ما میتوانیم چیزهایی بشنویم. آیت الله ناصری که خیلی صریح از آیت الله بهجت نقل کردند که پیرمردهای این دوران هم ظهور را درک خواهند کرد. و به خود بنده دو نفر از علمای بزرگوا ر که هردو رو میشناسید از قول آقای بهجت گفته اند که ایشان اتفاقات عراق را مرتبط با قصه سفیانی می دانند.

 

به گروه دوم یعنی دلائل ظهور می پردازیم که شهودی نیستند و شامل اخباری هستند که در روایات از ائمه معصومین در مورد آخرالزمان آمده، و اگر بخواهیم همه را بگوییم خیلی مفصل می شود. در کتاب "بیان الائمه" (آخرین چاپ آن 23 سال پیش در بیروت بوده) که براساس روایات نوشته شده و در ان آمده است ،کشورهای کفر اسلحه ها و نیروهای نظامی خودشان را در خاور میانه و کشورهای اسلامی پیاده می کنند ولی وقتی می خواهند وارد عراق شوند با جنگ از جنوب وارد عراق می شوند و شهرها را یکی پس از دیگری می گیرند، تا بغداد؛ که بغداد رو عفوا ً و بدون درگیری تصرف می کنند و وارد بغداد می شوند. چون امرای بغداد از عمله های خود کشورهای غربی اند (لأن أمرائهم من عملائهم)، لذا بغداد را بدون گلوله می گیرند.

آیا شما این اتفاقات را ندیدید؟ و بعد در روایات نوشته تا چند سال در این کشور درگیری و خونریزی و هر چند ماه یک بار یه حاکم عوض می شود و بعد از 2 سال هم چه اتفاقی پیش می آید را نوشته و همه اینها را براساس روایات و تحقیق نوشته اند، چشم بندی که نیست، و شما دارید اینها رو می بینید.

ویا در اخبار آخرالزمان و ظهور داریم که اگر کسی که امیر حجاز یا عربستان شد، عبدالله باشد و این عبدالله مرد، دیگر هیچ فاصله ای با ظهور ندارید و شمارش معکوس برای ظهور رو خواهیم داشت؛ چالشهای عبدالله و آمریکا هم در اخبار وجود دارد و میتوانید ببینید...

ملک عبدالله بن عبدالعزیز  پادشاه عربستان

بزرگان اهل روایت و تاریخ فرمودند از علائم ظهور چیزی جز هفت هشت ماه قبل از ظهور باقی نمانده. این یعنی اینکه، علائمی که ظاهر نشده آنهایی هستند که اگر ظاهر بشود فوقش 2 ماه 3 ماه یا فوقش 6 ماه به ظهور مونده. بعضی جاهها این صحبتها رو که کردم، گفتن ببینید فلانی وقت تعیین کرده.

دوستان دقیق گوش نکردن که ببینن چی میگم ! میگن این حس رو در ما ایجاد میکنی؛ من میگم البته که ایجاد میکنم. و من وقتی موفق هستم که این حس رو حتی ایجاد کنم که این جمعه آقا میاد؛ حس رو حتی دوست دارم زودتر ازاین هم ایجاد کنم .

نوع سوم دلائل ظهور. نه دلایل شهودی خیلی مهمه و نه دلائل اخباری و حادثه ای ؛ بلکه دلائل نوع سوم که قواعد ظهور هستند خیلی مهم است. اما یکی دو نکته ... در روایات هست که وقتی ظهور رخ می دهدد مومنین تعجب میکنند و میگویند خیلی زودتر از آنی که ما فکر می کردیم شد. در روایت گاهی ما رو ترسوندن و گفتن آماده باشید برای ظهور که اگر ظهور رخ بدهد ، دیگر نمی توانید خیلی از آمادگیها رو آن موقع پیدا بکنید، پاکی روح، پاکی نفس، پاکی جان.

دلائل سوم نزدیک بودن ظهور که قواعد ظهوره ، شامل چه چیزهایی می شود؟ ا- ظلم فراوان می شود ، یعنی ظلم فاحش و علنی می شود.

2-یکی دیگر از قواعد ظهور، جدا شدن حق از باطل است. در جهان دارد این اتفاق می افتد؛ و حماقتها و فریب ها دارد از بین می رود . و شیعه در اینجا در اثر معرفت، حق رو از باطل تشخیص می دهد و نه در اثر کتک خوردن. مثلا خیلی ها تو عراق که فکر میکردند که آمریکا منجیه، فهمیدند که امریکا منجی نبوده. یه دختر آمریکایی تو فلسطین میاد از حق دفاع کنه که توسط تانکهای اسرائیلی له می شود، و اخبارش تمام امریکا را می لرزاند؛ تو جامعه شیعی مسلمان خودمان هم همین طور ، غربال عجیبی دارد صورت میگیرد.

3- ذکر و یاد امام زمان (ع) زیاد می شود ، ذکر و یاد درست و حسابی ... که دشمنان آقا امام زمان (عج) و خیلی ها سعی کردند این را از بین ببرند.

یکی از نکات جالب رو به عنوان حسن ختام بگویم ؛ آقا امام صادق ( ع) فرمودند که در آخرالزمان مواظب بیرقهای الکی باشید که ادعا میکنند منجی عالم هستند ، رهبر جهان اسلام هستند . یکی از شیعیان پرسید چی کار کنیم که منحرف نشیم، امام صا دق (ع) گوشه پرده خیمه رو که ظاهرا در صحرای منا بودند بالا زدند و افتاب اومد تو ،فرمودند شیعیان ما آخرالزمان اشتباه نمی کنند و خط را می شناسند؛ شما می دانستید صدام یکی از همین بیرقهای الکی رهبری جهان اسلام بود؟ باور می کنید؟ یا بن لادن... ، یکی از پرچمهای دروغین دیگر سرهنگ قذافی است که خودش را رهبر جهان اسلام می داند.

آقای کورانی از علمای لبنان و مولف کتاب عصر ظهور که ما 25 سال پیش کتاب ایشان رو می خواندیم تعجب میکردیم؛ ایشان زمانی که جنگ ایران و عراق هنوز شروع نشده بوده، نوشته بودند که عتبات(کربلا و نجف) مورد هجوم دشمنان قرار میگیرند، شیعیان کشته می شوند و رهبری ایران نیروهای مسلح خودش رو آماده دارد ولی دخالت نمی کند و بعد آقای کورانی مینویسند: من تعجب می کنم که چرا رهبری ایران دخالت نمی کند و مثلا نجف را نجات نمی دهد از دست دشمنان و میگوید این دلیلش برای من معلوم نیست ، احتمالا فرمان مستقیم از امام زمان (ع) دارد و یا می خواهد در آستانه ظهور سربازانش را حفظ کند برای ظهور و ...

دقیقِ سخنان حضرت آیت الله بهجت در دو سال پیش تابستان که به حاج آقا ابو ترابی فرموده بودند و ایشون به من فرموده بودند ،بنده عرض میکنم خدمت شما ...

حاج آقا ابوترابی فرمودند ؛ایشون کسالتی داشتند براشون دکتر بردیم ، نشسته بودیم ...بعد اینکه دکترا رفتند ایشون بیهوا برگشتن رو به من و فرمودن که آدم از طرفی باید دعا کنه برای نزدیک شدن فرج و از طرفی بلاهایی که در راهه، بلاهای سفیانی . اینا رو آدم چه جوری تحمل بکنه ، آدم نمیدونه که از خدا مرگ خودشو بخواد و یا بخواد زنده بمونه و ظهور آقا رو ببینه، بلایای آستانه ظهور رو چی کار بکنه؟

 بيا اي گل نرگس


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

خوابي يا بيدار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سوال

يه جايي يادمه تو يه فيلمي دو تا دكتر با هم حرف مي زدن. مي گفتن: يادت باشه براي اينكه دكتر خوبي باشي نبايد بيماري رو درمان كني... بلكه بايد اونو كنترل كني وگرنه بيكار مي شي... روشنه؟

قضاوت و نتيجه گيري رو ميذارم به عهده ي عزيزي كه اين مطلب رو خوندي.


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

به دوست عزیزم سارا

تقديم به دوست، همشهري و هم باشگاهي خوبم كه خيلي وقته دلم براي خنده هاش تنگ شده . تو اين پُست اول از همه از سارا رسما عذر خواهي مي كنم:

سارا جان منو ببخش كه ناخواسته ناراحتت كردم و قلبت به درد اومد. واقعا ازت معذرت مي خوام و مي خوام بدوني من دركت مي كنم و از اين بابت بسيار شرمندتم.

و اما اينجا بايد بگم : القصه :

 

شبي ياد دارم كه چشمم نخفت

شنيدم كه پروانه با شمع گفت

كه من عاشقم گر بسوزم رواست

تو را گريه و سوز باري چراست؟

بگفت اي هوادار مسكين من

برفت انگبين يار شيرين من

چو شيريني از من به در مي رود

چو فرهادم آتش به سر مي رود

هم يگفت وهر لحظه سيلاب درد

فرو مي دويدش به رخسار زرد

كه اي مدعي عشق  كار تو نيست

كه نه صبر داري  نه ياراي ايست

تو بگريزي از پيش يك شعله خام

من استاده ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت

مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت

همه شب دراين گفت و گو بود شمع

به ديدار او وقت اصحاب جمع

نرفته از شب همچنان بهره اي

كه ناگه بكشتش پري چهره اي

همي گفت و مي رفت دودش به سر

همين بود پايان عشق ، اي پسر

ره اين است اگر خواهي آموختن

به كشتن فرج يابي از سوختن

مكن گريه بر گور مقتول دوست

قل الحمدلله كه مقبول اوست

اگر عاشقي سر مشوي از مرض

چو سعدي فرو شوي دست از غرض

قدايي ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تير بارند و سنگ

به دريا مرو گفتمت زينهار

و گر مي روي تن به طوفان سپار

دوستي

اين شعر زيبا از بوستان سعدي در باب عشق هست. و ا ما دليل ذكر اين شعر در اينجا؛ زماني دوست داشتم راجع به موضوع دوست داشتن و عاشق شدن بنويسم . اما ديدم اطرافيانم هيچ كدوم رو به درستي انجام نمي دن. (البته خود من ازاين قاعده مستثني نيستم)  مخلص كلام اينكه فرق بين دوست داشتن و عشق رو بهتره اينجا بيان كنم، قبلش براي روشن تر شدن موضوع اين طور

 مي گم :‌

تفاوت قسط و عدل چيه :

عدل و عدالت يعني برقراري قرارداد و رعايت مفاد قرار داد. يعني بنده خدايي براي كار بره جايي بهش بگن شما مثلا 8 ساعت در روز كار كن و انقدر حقوق بگير. قرارداد بنويسن و امضاء كنن و به تبع اونو اجرا كنن. ممكنه اون آدم در اين ساعات خيلي بيشتر از اونكه فكرشو بكنه كار كنه اما چون قبلا سر موضوع درآمد با هم توافق كردن به نسبت حقوق كمتري بگيره يا برعكس. به اين مي گن عدالت . بر اين اساس عادل ترين دادگاه در دنيا انگلستان هست كه به تمام مفاد قانونيش عمل مي كنه. اما قسط:‌

قسط يعني خانم/آقاي عزيز شما 8 ساعت در روز بيا و كار كن. و شما مي ري و بعد به اندازه كاري كه مي كني بهت حقوق مي ده. اگر زياد كار كرده باشي زياد حقوق مي گيري و اگر كم باشه كم. اين يعني عين عدالت . يعني هر چيزي به اندازه خودش.

نتيجه :

دوستي

كسي گفت پروانه را كاي حقير

برو دوستي درخور خويش گير

رهي رو كه بيني طريق رجا

تو و مهر شمع از كجا تا كجا؟

سمندر نه اي، گرد آتش مگرد

كه مردانگي بايد، آنگه نبرد

ز خورشيد پنهان شود موش كور

كه جهل است با آهنين پنجه زور

كسي را كه داني كه خصم تو اوست

نه از عقل باشد گرفتن به دوست

تو را كس نگويد نكو مي كني

كه جان در سرو كار او مي كني

گدايي كه از پادشه خواست دخت

قفا خورد و سوداي بيهوده پخت

كجا در حساب آرد او چون تو دوست

كه روي ملوك و سلاطين در اوست ؟

مپندار كو در چنان مجلسي

مدارا كند با چو تو مفلسي

وگر با همه خلق نر مي كند مي كند

تو بيچاره اي با تو گرمي كند

نگه كن كه پروانه سوزناك

چه گفت ، اي عجب گر بسوزم چه باك ؟

مرا چون خليل آتشي در دل است

كه پنداري اين شعله بر من گل است

نه دل دامن دلستان مي كشد

كه مهرش گريبان جان مي كشد

نه خود را بر آتش به خود مي زنم

كه زنجير شوق است در گردنم

مرا همچنان دور بودم كه سخت

نه اين دم كه آتش به من در فروخت

وقتي به معناي اين دو كلمه خوب فكر كني مي بيني دوست داشتن مثل قسطه و عاشق شدن مثل عدل. عاشقي مي تونه يك طرفه باشه. عاشق آدم خودخواهيه و رقيب رو نمي تونه ببينه. عاشق نسبت به معايب معشوق كور و كره. عاشق در تصميم گيري هاش دچار اشتباه مي شه چون منطق رو براي مدتي از ياد برده و احساس محضه. عاشق آسيب پذيرتر از انسانيه كه دچار جراحت سختي شده چون توان تحمل ديدن آسيب ديدگي رو براي معشوق نداره. وا مصيبتا كه اين عشق يك طرفش زور بيشتري داشته باشه كه زندگي مي شه عذاب.

دوست داشتن چي ؟ دوست داشتن يعني من كار مي كنم براي تو . ميام به ديدنت به خاطر تو. من بي بهانه دوستت دارم و به خاطرت هر كاري كه در توانم باشه انجام مي دم. در اين اثنا اگه تو عيبي داشته باشي بهت گوشزد مي كنم تا بهتر بشي و اگر براي دوستي يا زندگيت فرد مناسبي پيدا كردي بهت كمك مي كنم كه بهش برسي. دوست داشتن مثل محبت پدر و مادره. گاهي باهات تندي مي كنه. گاهي در آغوشت مي كشه و گاهي ازت مي رنجه . هيچ پدر و مادري نيست كه عيب فرزندش رو پنهان كنه چون ترس از اين داشته باشه كه نكنه از گفتنش برنجه ، چرا؟ چون دوسش دارن. دوست داشتن يعني استفاده از منطق در تصميم گيري ها. دوست داشتن يعني لذت بردن از زندگي . ساختن محيطي بي دغدغه. دوست داشتن يعني آرامش ،‌ايثار ، فداكاري.

همونطور كه به دوست خوب نيمكت نشينم گفتم ، چقدر اين سخت دكتر شريعتي زيباست كه فرمود :

«خدايا به هر كه دوست تر مي داري بياموز كه دوست داشتن از عشق برتر است»

و اما پايان:

ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست

بر عارفان جز خدا هيچ نيست

توان گفتن اين با حقايق شناس

ولي خرده گيرند اهل قياس

كه پس آسمان و زمين چيستند ؟

بني آدم و دام و دد كيستند ؟

پسنديده پرسيدي اي هوشمند

بگويم گر آيد جوابت پسند

نه هامون و دريا و كوه و فلك

پري و آدمي زاد و ديو و ملك

همه هر چه هستند از آن كمترند

كه با هستيش نام هستي برند

عظيم است پيش تو دريا به موج

بلندست خورشيد تابان به اوج

ولي اهل صورت كجا پي برند

كه ارباب معني به ملكي درند

كه گر آفتاب است يك ذره نيست

وگر هفت درياست يك قطره نيست

چو سلطان عزت علم بر كشد

جهان سر به جيب عدم دركشد

 

 

من اين وبلاگو براي خودم نساختم ، اين وب هديه اي تقديم به اونه. كسي كه بهش مي گم ماهي. ماهي آدم بسيار مهربونيه. بي نظير ترين آدم روي زمين. صداي سه تارش مث مسكّنه وقتي من سردردم يا غمگينم. ماهي يكي از زيباترين مخلوقات خداست ، يك فرشته در كالبد انسان ، كسي كه دو سال افتخار دوستيشو داشتم.

در قبال ماهي من زيادي از منطق استفاده كردم ...

ديگه همديگه رو نداريم...

سارا من تنهايي رو بيشتر از هر كسي تو دنيا حس كردم. تنهايي نه از اين تنهايي هاي سوسولي از روي بي دردي. من وقتي عكس سال رو ديدم (عكس بچه اي كه تو سودان در اثر قحطي تبديل به پوست استخوان شده بوده و اون سال قحطي اومده بود و اين كودك توان رفتن به كمپ سازمان ملل رو نداشت و لاشخور پشت سرش نشسته بود و منتظر مرگش بود ... و اين وسط يك عكاس فقط ازش عكس گرفت و جايزه برد و بعد از شدت افسردگي اين عكاس سه ماه بعد خودكشي كرد... ) وقتي بود كه به جنوب نظري كردم(مردمي كه با بطري هاي آب معدني براي خودشون چيزي شبيه كفش مي ساختن. كسايي كه تو حلبي آباد ها زندگي مي كردن...) من تنهايي رو وقتي حس كردم كه هامون براي مدتي خشك شد. وقتي كه ديدم درياچه اروميه خشك شد. وقتي كه قرآن رو به آتش كشيدن. وقتي كه انتخابات شد و احزاب به جون هم افتادن و اين وسط طرفداراي عاشق و دو آتيشه به خاك و خون كشيده شدن. وقتي كه قمري تو حياط خونه از سرما يخ زد. وقتي تنهايي رو ديدم كه مردي تو زير گذر بر اثر سرما يخ زده بود. وقتي تنهايي رو حس كردم كه اشك دوستم رو ديدم كه پدرش به قيمت اقساطش اونو كرايه داد. تنهايي رو وقتي ديدم كه آزيتا فوت شد و احزاب سودجو ازش پلي ساختن براي صعود. تنهايي رو وقتي ديدم كه ديدم براي گريه كردن هم جايي ندارم.

سارا من اشتباه كردم. من مث تو نيستم. من هميشه در اشتباهم. اين افكار مزخرفن و همين طرز فكر باعث شده كه دوستان زيادي نداشته باشم. من براي عاشقي و زيبايي هاش چيزي در وجودم ندارم. دركت نكردم . تو ازم نرنج. تنهام نزار. دوستم بمون و از اين حرفايي كه امروز گفتم كلا فراموش كن

 

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : تولدی دوباره ,

زیبایی های خلقت

 

سلام. امروز روز میلاد پیامبر اکرم (ص) هست. امروز آسمون زیباتر از همیشه بود. خاطره ی برف زیبای دو شب پیش الان به شکل رودخونه دراومده... جوی های باریکی که تو هر کوچه و پس کوچه ای روان هستن و صدای زیبای اون گوشنوازترین موسیقی در دنیاست...

واقعا که آب الفبای آبادانیست. امروز احساس کردم صدای پای بهار نزدیکتره.امروز احساس کردم که همه چیز داره کم کم بوی شادی و حیات به خودش می گیره. امروز روز خوبی برای دوستانم ساختم. امروز برای کسانی که دوسشون داشتم کارهای خوبی کردم و همین اندازه که شادی اون ها رو دیدم برام کافی بود. امروز سیمکارتمو خاموش کردم واسه چند روز یا  چند ماه یا ... نمی دونم.

جاده

 خاموش کردم چون گاهی سکوت بهترین آرامشبخشه: این آرامش رو برای نیمکت نشین تنها و ماهی خودم خواستم.

: تا حالا از کسی که دوسش داری دل کندی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

- آره ... به قیمت آرامش آره

: مگه می شه ؟؟؟؟؟؟

- آره. چون دوسش داری ازش می بری تا شادی براش جور دیگری باشه.

: یعنی چی ؟

- تکراری بودن و تکراری شدن گاهی باعث عدم رضایت کسانی می شه که دوسشون داریم و اگر نتونیم با حضوریم شادشون کنیم بهتره بریم تا نبودنمون به اونا فرصت پیدا کردن دوستان جدید رو بده ... اینجاست که می فهمی رفتن یعنی دوست داشتن

: نظرت راجع به سارا چیه؟ یعنی آرین هم سارا رو برا همین از خودش می رونه ؟

- به نظرم سارا داره اشتباه می کنه و آرین هم هنوز تکلیفش با خودش مشخص نیست. اما من تکلیفم با ماهی روشنه و البته با همه دوستانی که محرم رازم بودن. این روزای آخر از حضورم درکنار نیمکت احساس کردم مدت اجاره نیمکت برای من تموم شده و باید برم سراغ یک جایی که بتونم بدون نگرانی از اجاره سر کنم.

: آها ! پس داری می ری چون می خوای از نو شروع کنی ؟

- نه . می خوام همه جهات زندگیمو تغییر بدم.

: خوب پس الان کجا می ری؟

-الان می رم که به سوی کسی دست نیاز ببرم که همیشه و همه جا با همه ی عظمتش با من بوده. فقط من واون

: کی ؟ ماهی ؟ نیمکت؟ سارا؟

- نه

: کی ؟

- اونکه مرگ و زندگی من دست اونه . اونکه منو آفرید و الان دوست داره زنده باشم و زمانی هم دلش تنگ خواهد شد و برای دیدنم منو به خونه ی ابدیم دعوت خواهد کرد

: سفرت سلامت اما / تو و دوستی خدا را / به هر آن کجا که رفتی ................

- می رسونم سلام همه ی شما رو ...........

فقر

فقر

فقر

 

دلم از ديدن اين همه فقر خستست. دل از بودن اين همه نگاه هاي سرد خستست. دلم از نديدن انسان و انسانيت خستست. و مگر نه اينكه انسان كمال خدا بود...

                                 و عشق آفريد حق ما بود.................

                                                              چرا نه ؟

چرا نه ؟

چرا نه؟

 اي بينوا ، كه فقر تو ، تنها گناه توست !
در گوشه اي بمير! كه اين راه ، راه توست

اين گونه گداخته ، جز داغ ننگ نيست
وين رخت پاره ، دشمن حال تباه توست

در كوچه هاي يخ زده ، بيمار و دربدر
جان مي دهي و مرگ تو تنها پناه توست

باور مكن كه در دل شان مي كند اثر
اين قصه هاي تلخ كه در اشك و آه توست

اينجا لباس فاخر و پول كلان بيار
تا بنگري كه چشم همه عذرخواه توست

در حيرتم كه از چه نگيرد درين بنا
اين شعله هاي خشم كه در هر نگاه توست !

 

با تشکر از دوستانی که تا پایان این وبلاگ منو همراهی کردن . تا تولدی دیگر بدرود

بازمي گردم

 


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

از سازمان سنجش یک سوال دارم ...

از بین ۸۰۰۰۰۰ نفر شرکت کننده ارشد در حوزه کشاورزی فقط ۵۰۰۰۰ نفر قراره قبول بشن بین این افراد شبانه و اینا هم هست. حالا می خوام بدونم دلیل این مابه تفاوت چیه؟ من واقعا این رو درک نمی کنم. دانشجویان سرمایه های فرهنگی هستن. از الان دارن با این روش ( مفت خوری و باج گیری از نوع محترمانه و تصویب شده) آشنا می شن. این انصافه ؟

من اعتراض دارم. همون قدر که وقتی خلیج فارس رو تو گوگل زدن به اسم خلیج العربیه اعتراض کردم . امیدوارم روزی معنای عدالت رو متوجه بشن اونایی که از عدالت فقط شعارشو یاد گرفتن. آمین


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

تکواندو

 

کلمه تکواندو از سه بخش تشکیل می‌شود:

  • «تِ» = مبارزه یا شکستن با پا
  • «کوان»= مبارزه یا شکستن با مشت
  • «دُ» = راه و روش

تاريخچه

·         قدمت این رشته به گواهی دیوارنگاره‌ها و نقاشی‌های به جا مانده در مقبره‌های «کاگجوچونگ» و «مویونگ چانگ» در کره شمالی (منچوری غربی) به ۲۰ قرن پیش می‌رسد.- دریکی از این تصاویر مردی در حال اجرای یک فن دفاع با دست ترسیم شده که کاملاً مشابه ضربه اول گول ماگی (دفاع بالا) در تکواندو است. همین موجب شده تا تکواندو تاریخی کهن تر از سایر ورزشهای مرسوم در شرق آسیا مانند کاراته و کونگ فو داشته باشد.

·         شواهد قابل اعتمادی وجود دارد که شکل امروزین تکواندو از رشته‌های رزمی «سوباک» و «تکوان» که در دوران حکومت سلسله گوجوریو (حکومت) (۳۷ ق.م تا ۶۶۸ م) در شمال کره تمرین می‌شده، اقتباس شده‌است. در این دوران اهمیت زیادی به توانائیهای جنگی داده می‌شد و مسابقات منظمی برگزار می‌شد، شامل؛ رقص با شمشیر، تیراندازی، نبرد تن به تن، مبارزه‌ای که در آن دو نفر با شکستن یخ روی دریاچه وارد آب سرد شده و به مبارزه می‌پرداختند.

·         در دوران پادشاهی شیلا (۵۷ م تا ۹۳۵ م) که بر بخش‌های جنوبی شبه جزیره کره حکم می‌راند نیز توجه خاصی معطوف هنرهای رزمی بود. در این حکومت سازمانی نظامی، آموزشی، اجتماعی به نام «هوارانگ دو» وجود داشت، آموزش انواع هنرهای رزمی به ویژه سوباک نیز از جمله فعالیت‌های این سازمان بود.

·         اگرچه در این دوران هوارانگ دو فنون گلاویزی و ضربات دست فراوانی را وارد سوباک کرد، اما پس از آن میل چندانی به تمرین این نوع فنون در کره وجود نداشت و این رشته به شکل اولیه آن که بر مبنای ضربه زدن و جلوگیری از نزدیک شدن دشمن استوار بود، ادامه یافت. تکنیک‌های گلاویزی سوباک که «یوسول» نامیده می‌شد، بعدها با ورود به ژاپن پایه گذار ورزش «جودو» شد.

·         تمرین هنرهای رزمی در زمان امپراتوری قدرتمند «کوریو» (۹۳۵ تا ۱۳۹۲) نیز رواج زیادی داشت، در جشن‌های سالانه گوناگونی که در این سلسله بر گزار می‌شد، علاوه بر ورزشهای رزمی به مسابقات کشتی و چوگان نیز بهای زیادی داده می‌شد.

·         روی کار آمدن سلسله یی (۱۳۹۲ تا۱۹۱۰) که مبتنی بر تفکرات ایدئالیستی، رواج بودیسم و زدودن افکار کنفوسیوس از این کشور بود، کاهش نقش نظامیان در حکومت را نیز در پی داشت. این وضعیت اگرچه از رونق هنرهای رزمی کاست، اما تکامل این فنون تا هنگام اشغال کره توسط ژاپن در ۱۹۱۰ ادامه داشت.

·         در دوران حکومت استعماری ژاپن هنرهای رزمی بومی کره نیز مانند دیگر مظاهر فرهنگی این کشور با ممنوعیت مواجه شد، ژاپنی‌ها مدارس کاراته را در این کشور تأسیس و آموزش آن را جایگزین تکواندو کردند.

·         آموزش هنرهای رزمی کره‌ای در این دوران به طور مخفیانه در مناطق کوهستانی صعب العبور توسط گروه‌های کوچک ادامه داشت.

مبارزه

تكواندو نوين

پس از پایان جنگ و آزادی کره ورزشهای رزمی سنتی این کشور تا حد زیادی با رشته‌های ژاپنی همانند کاراته، کندو و جودو آمیخته شده بود، در عین حال بسیاری از رزمی کاران کره هم با آموختن هنرهای رزمی چینی آن‌ها را وارد کره کرده بودند. در آن زمان بیشتر اصطلاح‌های «تانگ سو دو» و «کونگ سو دو» برای نام گذاری ورزشی که بعدها به تکواندو معروف شد، به کار می‌رفت.

تلاش برای بازسازی تکواندو و بازگرداندن آن به حالت اصلی خود در نهایت منجر به تبدیل این رشته به ورزش ملی کره و محبوبترین سبک رزمی در سراسر دنیا شد:

  • ۱۹۵۹ - «انجمن تا سو دو» تأسیس شد. هدف این نهاد ایجاد یگانگی در هنرهای رزمی کره‌ای بود.
  • ۱۹۶۲ – تکواندو به عنوان یک بازی رسمی به چهل و سومین دوره بازی‌های ملی کره جنوبی وارد شد.
  • ۱۹۶۵ - «انجمن تا سو دو» به«انجمن تکواندو» تغییر نام داد.
  • ۱۹۷۲ - کوکی وان تأسیس شد. این باشگاه تا امروز بالاترین مرجع فنی تکواندو بوده‌است.
  • ۱۹۷۳ – تأسیس فدراسیون جهانی تکواندو WTF)
  • ۱۹۷۳ – برگزاری نخستین دوره بازیهای جهانی این رشته در کره با شرکت ۲۰۰ ورزشکار از ۱۹ کشور. آمریکا، تایوان و مکزیک در جدول رده بندی پس از کره قرار گرفتند.
  • ۱۹۷۶ – شورای بین‌المللی ورزشهای نظامی «سیزم» تکواندو را به عنوان یکی از بازی‌های خود پذیرفت.
  • ۱۹۸۳ – کمیته بین‌المللی المپیک «فدراسیون جهانی تکواندو» را به عنوان یکی از اعضای خود اعلام کرد.
  • ۱۹۸۶ – برگزاری تکواندو به عنوان یک ورزش نمایشی در بازیهای آسیائی سئول.
  • ۱۹۸۸ – برگزاری تکواندو به عنوان یک ورزش نمایشی در المپیک سئول.
  • ۱۹۹۴ – تکواندو به عنوان یک رشته رسمی در بازی‌های آسیائی هیروشیما برگزار شد.
  • ۲۰۰۰ - در المپیک سیدنی تکواندو دومین هنر رزمی آسیایی (پس از جودو) شد که به عنوان یک رشته رسمی در المپیک برگزار می‌شود.


مبازره

لفظ کره ای کیوروگی به مبارزات جذاب و دیدنی تکواندو اطلاق می‌شود. مبارزات تکواندو نسبت به سایر رشته‌های رزمی از سطح حفاظتی ویژه‌ای برخوردار است و کارشناسان این رشته با بهره گیری از لوازم محافظ، امنیت و سلامتی را برای ورزشکاران به همراه آورده‌اند. بهره گیری از ساق بند، کاپ، لثه، هوگو و کلاه توسط تکواندو کاران در مبارزات باعث شده تا آسیب‌های ورزشی این رشته در حد صفر باشد و کمترین مصدومیتی متوجه ورزشکاران فعال در تکواندو باشد. حفظ سلامتی در کنار کسب موفقیت در میادین قهرمانی جزء تاکیدات این رشته در بخش کیوروگی که پر متقابل ترین بخش تکواندو است، تلقی می‌شود. در واقع مبارزات تکواندو به نحوی طراحی شده‌است که ضریب آسیب دیدگی به حداقل ممکن تقلیل یابد و این امر استقبال کودکان و نوجوانان را در جهت انجام مبارزات تکواندو و رشد در بخش المپیکی تکواندو است افزایش داده‌است.

مبارزات تکواندو در ۳ راند ۲ دقیقه‌ای برگزار می‌شود و ورزشکاران در این زمان روی تشک مسابقه تکواندو که شیاپ چانگ خوانده می‌شود به قضاوت یک داور وسط و ۴ داور کنار برای کسب امتیاز و پیروزی به مبارزه می‌پردازند. مسابقات تکواندو در مسابقات تکواندو در سطح جهان از حساسیت بالایی برخوردار است و به همین دلیل همواره با حواشی خاصی همراه بوده‌است.

پومسه

پومسه یا فرم بخش دیگری از تکواندو می‌باشد که در آن تکواندو کاران به اجرای تکنیک‌های این رشته می‌پردازند. در پومسه تکنیک‌ها بر اساس روندی که ترکیب شده‌است به ترتیب مورد اجرا در می‌آید که و ورزشکاران در یک مسیر مشخص تلاش می‌نمایند یک رشته تکنیک‌های استاندارد را به بهترین نحو ممکن به اجرا در می‌آورند. این تکنیک‌ها به طریقی به اجرا در می‌آید که به صورت طبیعی نیز کاربرد آن حفظ شود و اثر گذاری آن در برابر یک فرد قابل مشاهده باشد.

پومسه خود به دو روش استاندارد و ابداعی تقسیم می‌شود که در جای خود نیاز به بررسی دارد در پومسه استاندارد، ورزشکاران یک سری تکنیک‌های مشخص را به صورت متوالی و با نظم مشخص به اجرا در می‌آورند اما در پومسه ابداعی تکواندو کاران مجاز هستند که روال تکنیکی جدیدی را شکل دهند و از این حیث آزادی عمل و تنوع فرم‌های اجرایی در پومسه ابداعی بر طرفداران آن می‌افزاید.

تکواندو کار شرکت کننده در پومسه که پومسه رو نیز خوانده می‌شود فارغ از مبارزه طلبی زیبایی‌های تکواندو را در قالب اجرای فرم‌های منظم و اصولی به نمایش می‌گذارند و اصالت این هنر شرقی را در ترکیب نمایان می‌کند. پومسه نیز با توجه به جذابیت‌های خاص خود مشتاقان فراوانی را به سمت و سوی خود جلب نموده‌است که با این وجود کره‌ای‌ها همچنان در این بخش حرف اول را می‌زنند.

مبارزه

هانگ مادانگ

(شکستن اجسام سخت – دفاع شخصی – پومسه ایروبیک) هان مادانگ که به آن تکواندو همگانی نیز می‌گویند، رویکرد متفاوتی با کیوروگی و پومسه را پی می‌گیرد و بدین لحاظ بخشی مجزا را شامل می‌شود. در هان مادانگ که فلسفه آن همگانی نمودن ورزش از طریق توسعه آن در کوچکترین جوامع یا خانواده‌است تلاش می‌شود تا سایر جذابیت‌های فنی تکواندو در قالبی خاص به مخاطبین ارائه شود. در رقابت‌های هان مادانگ بر خلاف مبارزه و فرم به جای اینکه بیشتر به کسب نتیجه توجه شود، بر افزایش تعاملات فرهنگی نژادی و قومی تأکید می‌شود تا باعث تقویت اتحاد و دوستی میان اقشار مختلف مردم گردد.

هان مادانگ به بخش‌های مختلف همچون هوشین سول یا دفاع شخصی و کیوک پا یا شکستن اجسام سخت تقسیم می‌گردد که البته پومسه ابداعی و پومسه ایروبیک نیز جزء این بخش‌ها می‌باشند. دفاع شخصی کاربردی که در هان مادانگ آموزش داده می‌شود امنیت هر ورزشکار را تأمین می‌کند و این امکان را فراهم می‌کند تا آخرین دستاوردهای دفاع شخصی رادر قالبی ساده ارائه نمود. در کیوک پا یا شکستن اجسام سخت نیز روش‌های تسلط قدرت هر فرد بر اجسام سخت همچون چوب و سنگ آموزش داده می‌شود معیار کسب برتری در کیوک پا حجم شکستن اجسام است که شرکت کنندگان مسابقات در شرایط برابر به اجرای آن می‌پردازند. این بخش سایر علاقمندان را به تکواندو جذب خود می‌کند و از این لحاظ اهمیت فوق العاده بالایی برای اهالی این رشته دارد. در هان مادانگ پومسه به صورت استاندارد، ابداعی و ایروبیک به نمایش گذاشته می‌شود. در پومسه ایروبیک تکنیک‌های زیبای تکواندو همراه با موزیک و حرکات ایروبیک صحنه‌های زیبا و جذابی را خلق می‌کند که در همگانی و فراگیر نمودن تکواندو می‌تواند نقش مهم و بسزایی ایفا نماید. در هان مادانگ نیز مثل دو بخش دیگر هر سال مسابقات جهانی برگزار میشودکه در سال 2009 نوزدهمین دوره آن در کره جنوبی برگزار گردید و تیم ملی ایران پس از دو سال حضور توانست در این بخش مدال طلا را کسب کند. نفراتی که در این دوره از مسابقات از تیم ملی ایران شرکت داشتند عبارتند از: نام و نام خانوادگی محل سکونت شرکت در بخش رتبه مجتبی نظم ده کرج سر مربی - علیرضا مردانی اصفهان مربی - علیرضا شیخی مازندران موم دولیو رکوردی چهارم و پنجم دنیا عبدالصمد فتحی مازندران جوموک - مهاجر مؤجرلو مازندران سونال - بهرام عباس پور مازندران سونال - علی یوسفی مازندران سونال چهارم دنیا امین خانه زرین اصفهان موم دولیو رکوردی سوم دنیا ارسطو پاکروانان کرمان سونال سوم دنیا کمال پور حسینی سمنان سونال ششم دنیا مجید میرزایی اصفهان جوموک سوم دنیا مهدی سرخیل کرج دیت چاگی - هومن وفا ئی همدان پومسه - هادی دلشاد همدان پومسه - شایان نصیری اصفهان موم دولیو رکوردی ششم دنیا داوود رسولی زاده خوزستان پومسه - مهدی باب الحوائجی همدان نوپی آبچاگی اول دنیا امیر نقدی پور اصفهان دیت چاگی اول دنیا مهدی عزیزی اصفهان جوموک - نیما مهربانی تهران پومسه - بهمن مسعودی اصفهان موم دولیو رکوردی -

اصطلاحات

سوگی: نشست‌ها

چاریوت سوگی: پاها کاملاً جفت و چسبیده به هم می‌باشد و وزن بدن بطور مساوی روی هردو پا تقسیم می‌شود. آپسوگی: پاها به اندازه یک پا (طول یک کف پا) باز وزن بدن ۷۰٪ پای جلو و ۳۰٪ پای عقب می‌باشد. آپکوبی سوگی: پاها به اندازه دو برابر طول کف پا از جلو ویا عقب باز و تقسیم وزن بدن در حدود ۷۰٪ پای جلو و ۳۰٪ پای عقب می‌باشد. دیتکوبی سوگی: پاها از طرف پاشنه بر هم عمود هستند و تقسیم وزن بدن ۷۵٪ پای عقب و ۲۵٪ پای جلو می‌باشد (اندازهٔ طول کف پا باز می‌شود). چوچوم سوگی: پاها به اندازه دو طول کف پا از طرفین باز و وزن بدن بطور مساوی تقسیم می‌شود. پیون هی سوگی: پاها به اندازه یک کف پا و پنجه هر پا در یک زاویه ۵/۲۲ درجه به طرف بیرون می‌باشد و وزن بدن بطور مساوی تقسیم می‌شود.

  • موم: بدن
  • پال: ساعد
  • پالموک: مچ ساعد
  • جوموک: مشت
  • مه جوموک: زیر مشت
  • دونگ جوموک: پشت مشت
  • آپ جوموک: جلوی مشت
  • پالکوب: آرنج
  • سون نال: تیغه خارجی کف دست
  • موروپ: زانو
  • دارای: ساق پا*نریو: از بالا به پایین
  • اُلیو: از پایین به بالا
  • یوپ: پهلو
  • دولیو: چرخش
  • آن: از خارج به داخل
  • پاکات: از داخل به خارج
  • اَره: پایین
  • مومتنگ: وسط
  • الگول: بالا

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

سازمان سنجش دروغگو

كنكور

سلام. امشب رفتم کارت ورود به جلسه رو بگیرم. و دیدم باید ۳۳۰۰ بریزم !!!!!!!!!!!!! این ۳۳۰۰ واسه چیه؟ حداقل این دفترچه های ثبت نام لعنتی رو بگیم از جنس کاغذ مرغوب می دن یا اینکه خیلی حساب کتاب داره؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا لعنت کنه هر سازمان وهر کسی که دلش می خواد از این راه پول دربیاره

آخه آدمای نامرد امسال که تعداد ارشدی ها بیشتر هم شده حرص چی رو می زنین؟

هر دراز گوشی هم باشه می فهمه به این می گن کلاهبرداری ....

خواهشا نرین این پول مزخرف رو ندین تا آدم بشن اینا... والا اولش نوشته باید ۱۰۵۰۰ بدین ۱۱۵۰۰ می گیرن دفترچه رو میدن الان هم که ...

سال پیش دفترچه ها ۸۵۰۰ بود ... آخه این چه برنامه ریزی و این چه جور آزمون گرفتنیه؟

مگه دارین فیل هوا می کنین؟

اه

لعنت بر هر چی  آدم حریصه


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

یکم درباره خودم

me

مثل باران

 

 

من نمی گویم در این عالم

گرم پو، تابنده، هستي بخش

                                  چون خورشيد باش

تا تواني،

          پاك، روشن،

                         مثل باران،

                                     مثل مرواريد باش

 

 

مي خواي در مورد من يه چيزايي بدوني ؟ اين قسمت اگه حوصله داري درباره خودم هست. به وبلاگم خوش اومدي.

اگه مشتاق ادبيات باشي يا مشتاق تفكر ، كتابي هست به نام شازده كوچولو، و البته بچه كه بودم متن اين كتابو به صورت كارتوني مي ديدم ، اسم  كارتون بود: «مسافر كوچولو» ، اونوقت يك آهنگ ملايم مي زد بعد مسافر كوچولو تو تيتراژ از روي سياره اي كه خودش و گُلش تنها زندگي مي كردن مي يومد روي زمين، به زمين كه مي رسيد شب بود و يك دسته كبوتر اونو با خودشون تو خيابونايي كه از خونه هاش جز چراغاي روشن ديده نمي شد مياوردن پايين. يادمه اون زمان من عاشق گل سرخ مسافر كوچولو بودم درعين حال كه از لوس بازياي اين گل اصلا خوشم نمي يومد. اما گل واقعا قشنگ بود.

چيزي كه بعد از مدت ها نظر منو به اين كتاب جلب كرد خاطراتيه كه از دوستان و خانواده و همكاران و كلا آدمايي كه باهاشون در ارتباط بودم داشتم و دارم.

معلماي دوران دبستانتونو يادتونه. من خوب يادمه :

كلاس اول: خانم كارآزما (اين خانم يك دفتر پر از نقاشي بهمون داد كه با ارزش تر از اون هديه اي نداشتم) و خانم بزغاني، سال دوم : خانم اشجعي، سال سوم :‌خانم اسلامي (اين خانم استعدادهاي منو تو زمينه ادبيات شكوفا كرد)، سال چهارم : خانم فرخي ، سال پنجم : خانم خزاعي فدافن.

سال اول تا سوم دبستان شريعه افشار نژاد بوديم و اين دبستان يك شيفت پسرانه بود و  يك شيفت دخترانه، دخترا تا كلاس سوم البته تو شيفت پسرا هم بودن. من و مهدي (داداشم) با هم يك شيفت بوديم. با هم مي رفتيم مدرسه . بعد با هم از طرف مدرسه مي رفتيم سينما، سالاي خوبي بود، سال چهارم رفتم شيفت خواهر بزرگم(زهرا) ، يادش بخير . بعد مدرسه شهيد دستجردي بغل مدرسه ما ساخته شده و پسرا رفتن اونجا.

بعد هم پشت مدرسه ما دو تا مدرسه ديگه ساختن يكي راهنمايي و يكي دبيرستان  هر دو به اسم علي افشار نژاد.

من و خواهرام 11 سال اون مسير رو مي رفتيمو مي اومديم، اين مسير هرگز تكراري و خسته كننده نشد.

ياد كسايي افتادم كه خيلي دوسشون داشتم . تو راهنمايي من 3 تا دوست داشتم كه با هم خيلي شاد بوديم : سمانه جعفر زاده، سميه رفيعي و نيازآبادي . تو اين مقطع من يك معلم خوب داشتم به اسم خانم سطان احمدي كه باعث شكوفايي استعداد من تو نقاشي شد. من طرح خوب مي كشيدم اما اصلا فكر نمي كردم يك روز نقاشيم اينقدر خوب بشه يعني اصلا فكر نمي كردم نقاشيم خوبه تا اينكه ايشون گفت. الان گمونم بازنشسته شده باشه. اون زمانا طراحي فرش كار مي كرد.

بعد رفتيم دوره دبيرستان. دبيرستان معركه بود. من شاگرد بي نهايت شيطون اما با انضباط و زرنگي بودم. معلماي خوب زيادي داشتم. آقاي جعفري (دبير فيزيك)، آقاي نسيمي (دبير رياضي)، خانم خداپرست (دبير تاريخ)، اقاي عسكري (دبير فيزيك) ؛ دوستاي خوب اين دوره من سمانه جعفرزاده و سميه رفيعي و آزاده خمر بودن.

انقدر كيف داشت، زنگ تفريح مي دوييديم دنبال هم تواتاق ورزش با گچ و تخته پاك كن پدر لباساي همو در مي آورديم، زنگ ورزش با توپ همديگه رو پرس مي كرديم، انقدر توپا رو مي زدم به پنجره كلاسا كه ميله هاش صدا مي كرد و معلما صداشون در مي اومد ، ما فقط فكر خوش گذروني بوديم، برف بازي و سرسره بازي زمستونا، آّب بازي و وسطي فصلاي گرم، اردوي باغرود...

يادش بخير....

يادش بخير....

دوستاي خوبم يادشون بخير ، همشون عروس شدن و قيد درس رو زدن، بچه دارن و به زندگي طبيعي خودشون ادامه مي دن. اما من نتونستم مثل اونا واسه زندگيم تصميم بگيرم. من عاشق سفرم. عاشق هيجانم ، عاشق ورزش...

بگذريم، تا دانشگاه كه باز دوره كارداني داشتم و دوره كارشناسي، بهترين استاداي دوران كاردانيم دكتر احمدي زاده، زنده ياد دكتر ابراهيم پور كاسماني، خانم خيريه، خانم عزيزي، دكتر طاهري، و از دوستان دوران كاردانيم سحر گرايمي بود. سحر كه هر هفته پايه بود مي رفتيم بند دره، كوه ، واي چه كوهاي نازي داره بيرجند، چقدر خوش مي گذشت، و البته هم اتاقي هاي خوبي داشتم : نرگس گودرزي، الهه پهلواني، شيرين ملك حسيني، و زهره بهلوري ، راستي اين وسط مريم خرمي هم بود كه الان مشغول به كاره و يادش ازم رفته.

ازاستاداي خوب دوران كارشناسي باز هم دكتر احمدي زاده ، زنده ياد دكتر ابراهيم پور كاسماني، دكتر هادربادي، دكتر پورخباز،‌ استاد خليل نژاد و  خانم خيريه بودن.

خوابگاه ما اين سال كارشناسي رفته بود اميرآباد ، تو جاده ترانزيت، دورتادور دانشگاه باز بود و خوابگاه ما يعني بي امنيت ترين نقطه اي كه مي شد خوابگاه زد. وسط جاده ترانزيت، زمستوناش حالي داشت، تو شهر برف نمي يومد اما خوابگاه ما پاي كوه بود و برف مي باريد، يادش بخير نارمنج رفتيم، بند عشاق، بند دره ، بند عمر شاه، زمستونا سگاي بزرگ ولگرد و شغالا مي يومدن دور خوابگاه، يادمه يكبار نصفه شب كه در خوابگاه باز بود يه سگ بزرگ اومده بود تو سالن، واي چه صدايي ، پارس كه كرد كل خوابگاه پريد هوا،

راستي از بيرجند گفتم، مي دوني بيرجند يعني شهر صاعقه، بارون كه مي ياد بايد اونجا باشي تا ببيني چه تندرايي مي زنه، وحشتناكه، ما چون پاي كوهيم به آسمون نزديكتريم، ابرا از سطح زمين زياد دور نيستن، شايد فاصله ابرا از يك كيلومتر هم كمتر باشه گاهي، باروناش يهو مي ياد و سيل آساست، انقدر كه ظرف يگ ساعت بارش استخر  آب نارمنج پر مي شد.

دوستاي خوب دوره كارشناسيم رويا، فرشته، اعظم، آزيتا، سرور، آرزو ، مهديه ، ناهيد و خيلياي ديگه بودن.

اولين استارت كار من در مورد كامپيوتر تو اين دوره رخ داد. يك روز با كسي آشنا شدم كه يك كافي نت داشت. خيلي كم مي رفتم پيشش تا اينكه آروم آروم لم كار دستم اومد. قصدم اول كار بلد شدن نبود. اما بعد تصميم گرفتم كار بلد بشم. ميخواستم كمك كنم بهش چون آدم خوبي بود.  اون به من خيلي كمك كرد. خيلي چيزا يادم داد. كافي نت خيلي دور بود. گاهي يك ساعت طول مي كشيد كه به اونجا برسم. اما فكر كنم ارزش داشت. حداقل اونوقتا بچه بيرجندي رو قبول داشتم. خلاصه تو اوان كار با دختري به نام بتول آشنا شدم. بتول دختر شاد و سرزنده اي هست و هنوز باهاش در ارتباطم.

يك روز صابكارم گفت مي خواد بره سفر . من گفتم مي تونم بيام كافي نت و اون هم خيالش راحت باشه. رفت. فردا صبحش كه در مغازه رو باز كردم احساس كردم واي هيچي بلد نيستم. اون زمان من حتي رايت كردن بلد نبودم. روز اول خيلي سخت بود و بد گذشت. آرزو مي كردم زود برگرده. مي ترسيدم  از امانتي كه دستم هست نتونم خوب مراقبت كنم. روز دوم بهتر شد. آرزو و زينب (هم اتاقيش) اومدن بهم سرزدن. اونوقت زينب بهم ياد داد تا رايت كنم،‌آيدي بسازم و سرچ كنم. يادش بخير.

روز سوم به بعد ديگه همه چي خوب و حل شده بود. خانم برزجي (غلامي) – مادر صابكارم- گاهي بهم سر مي زد. آدم خوبي هست.خدا نگهش داره و سلامتيشو حفظ كنه. در حقم خيلي لطف كرد. خوبي هاش يادم مي مونه. دستپخت خوشمزه اي هم داشت. يادش بخير...

خلاصه درسم تموم شد. با اينكه بيشتر وقتم يا كافي نت بودم يا سرپرستي خوابگاه اما معدلم خوب شد . تير ماه برگشتم خونه . البته شرايط بدي بود.

حالا چي بود بماند اما سه ماه بعد تو آگهي هاي روزنامه چشمم خورد به يه آگهي كه يكي رو مي خواستن براي دفتر فني مهندسي. من هم رفتم. رئيس بود آقاي امت رضا. من اونجا شروع به كار كردم . نزديك يك سال . الان هر چي بلدم ماحصل كار تو اين دو محل هست. عكاسي،تايپ، كار با دستگاه فتوكپي، سرچ، وبلاگ نويسي، كار با پست الكترونيك، اينا چيزايي كه تو زندگي روزمره خيلي مهمه و بلد بودنش به آدم احساس آرامش ميده. مي دوني آخه من از كار با كامپيوتر بي نهايت تنفر داشتم و برا اين از قصد خودم رو تو اين موقعيتا قرار دادم تا ترس از يادگيري و كار كردن مانع اين نشه كه عمري اين توانايي رو از خودم صلب كنم كه نتونم با سيستم كار كنم.

تواين محيط من دوستاي خوبي پيدا كردم :‌ مهناز خاني، منصوره صبوري، خانواده امت رضا و از همه مهمتر سيد آقاي حكيميان. دوستان ديگه اي هم بودن اما عمر دوستيمون زياد نبود مث جهان بين، بزرگ...

مي دوني الان هيچ جا كار نمي كنم. وقت كردم به خودم فكر كنم و اين متن رو بنويسم. من عاشق بارونم. عاشق آرامش. صداي سه تار. صداي باد. صداي بارون. عاشق نگاهي خالي از هرزگي. عاشق هم صحبتي با آدمايي كه اگه ميگن انسانن واقعا انسانيت رو تو حريم نگاه و كلامشون حس ميكنم. من عاشق اون لحظه ام كه آرامشي تو نگاه دوستم ببينم كه هميشه چهره ي تكيده اش از محنت خانوادش داغونش كرده. عاشق اون لحظه ام كه آدماي خانه سالمندان «تندرستي» به جاي گريه با خنده به پشت ميله ها و به من و به خيابون زل بزنن. من عاشق اون لحظه ام كه تو دروغ نگي به خودت ، به من و به هيچ كس. من عاشق اينم كه بتونم بلند بلند بخندم ...

بگذريم. خلاصه ي مطلب اينكه امسال هم قرار بود براي ارشد بخونم اما نشد. امسال رو محض كمك به جيب سازمان سنجش دفترچه گرفتم اما انشالا سال ديگه روي يك رتبه خوب 2 رقمي باهاتون شرط مي بندم .


امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

مطالب گذشته

» پادشاه فصل ها: پاییز »» چهارشنبه 14 مهر 1400
» یک روز خوب رو می سازیم... »» شنبه 02 مرداد 1400
» سال نو مبارک »» دوشنبه 02 فروردین 1400
» سیستم پر حجم آلمانی »» پنجشنبه 09 اسفند 1397
» ورزش »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» تمرینات HIIT »» پنجشنبه 17 آبان 1397
» اسفند و حال ایران »» سه شنبه 01 اسفند 1396
» وقتی دوستت دارم می گویی »» شنبه 10 تیر 1396
» روز زن مبارک »» پنجشنبه 26 اسفند 1395
» محرم »» جمعه 16 مهر 1395

تعداد صفحات : 27 صفحه قبل 1 2...23 24 25 26 27 صفحه بعد
قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ